دلبستگي،۱ پيوند عاطفي نسبتاً پايداري است که بين کودک و يک يا تعداد بيشتري از افرادي که نوزاد، در تعامل منظم و هميشگي با آنهاست، ايجاد ميشود. زندگي نوزاد انسان، حول محور يک شخص خاص ـ که قابل دسترسي است و به طور منظّم، به نيازهاي مراقبتي او پاسخ ميدهد ـ ميچرخد. بدين ترتيب، در جريان نخستين سال زندگي کودک، شخص يا اشخاصي که به صورت منظّم، به نيازها و درخواستهاي وي پاسخ ميدهند، سرانجام، موضوع دلبستگي وي قرار ميگيرند (مظاهري، ۱۳۷۷ش).
البته نظريهپردازان دلبستگي، به اتّفاق بر اين نکته تأکيد کردهاند که دلبستگي، فرايندي صرفاً مربوط به دوره کودکي نيست و در همه سنين، وجود دارد. بنا بر اين، بايد به عنوان سازهاي در گستره حيات، مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد (بالبي، ۱۹۶۹م؛ اينثورث و ويتيگ، ۱۹۶۹م؛ آنتونوکي، ۱۹۷۶م؛ ويس، ۱۹۸۲م؛ اشترن، ۱۹۸۵م؛ همگي، به نقل از: مظاهري، ۱۳۷۸ش).
در همين چارچوب نيز پژوهشگران بسياري، اين نظريه را به روابط بزرگسالان (از جمله: وست و شلدون کلر، ۱۹۹۴م؛ ويس، ۱۹۸۲م؛ هزن و شيور، ۱۹۸۷م؛ سيمپسون،۱۹۹۰م؛ کرکپاتريک و ديويس، ۱۹۹۴م؛ بينگ هال، ۱۹۹۵م؛ فيني و نولر، ۱۹۹۶م؛ مظاهري، ۱۳۷۹ش) و حتي رابطه انسان با خدا (از جمله: کرکپاتريک و شيور، ۱۹۹۶م؛ کرکپاتريک، ۱۹۹۹م؛ آرژيل، ۲۰۰۰م؛ روات و کرکپاتريک، ۲۰۰۲م؛ تقي ياره و همکاران، ۱۳۸۴ش؛ شهابي زاده و همکاران، ۱۳۸۵ش)، تعميم و گسترش دادهاند. در فصل دوم اين گزارش، نظريه «کرکپاتريک» در خصوص کاربرد نظريه دلبستگي در توضيح رابطه انسان با خدا، با تفصيل بيشتري، مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.
همان گونه که اشاره شد، در دلبستگي، پاسخگويي منظّم به نيازهاي مراقبتي فرد ـ که در زبان حديث، تحت عنوان احسان و انعام آمده است ـ ، پيشنياز اصلي شکلگيري اين رابطه است. البته ذکر اين نکته نيز ضروري است که اگر چه شکلگيري اين محبّت، مستلزم و مشروط به دريافت احسان است، تداوم آن، لزوماً