283
تفسیر امامیه در پژوهش‌های غربی

در عبارتِ و پاهایتان تا قوزک‌‌ها یک گونه خاص از وَ است که دو مورد قبل و بعدش را به هم «عطف می‌‌کند». این می‌‌تواند به دو طریق معنا دهد (یا دست‌‌کم فهمیده شود): زیبایی‌‌شناختی و نحوی. طبق طریق نخست، ادعای تقارن میان بخش نخست آیه و قسمت دوم آن وجود دارد: درست همان گونه که دو دست در سایه فعل «شستن» به صورت عطف شده است، دو پا نیز در سایه فعل «مسح کردن» به سر عطف شده است. اینجا ادعا تقریبا بر سرِ قیاس میان دو بخشِ آیه است («همان گونه که عطف می‌‌کند» ـ کَما وَصَلَ)، که ادعای تقارن را با بحث صحت نحوی در هم می‌‌آمیزد. با در نظر گرفتن تفسیر نحوی، به نظر می‌‌رسد که بحث حول این مفهوم است که این یک واو العَطف (واوِ الحاق) است که در آن مَعطوف (سرها) و مَعطوف عَلَیه (پاها) باید در اعراب (در این مورد، کَسرَة) یکی باشند.

به نظر می‌‌رسد آگاهی از قاعده مَعطوف / مَعطوف عَلَیهِ، یا به‌‌کارگیری آن به عنوان یک فن تفسیری در تفسیرهای متقدمِ نویسندگان دیگر، خیلی کم است یا اصلا نیست. [[البته]] نوعی آگاهی از این مفهوم که واو می‌‌تواند چونان یک حرفِ ربطِ هم‌‌پایه عمل کند هست ـ اما این قاعده مشخص که المعطوف و المعطوف عَلَیهِ باید اِعراب یکسان داشته باشند، تا اندازه‌‌ای که من می‌‌توانم بگویم، در تفسیرهای پیش از زمان جعفر صادق[[ع]]۱ دیده نمی‌‌شود. ضرورتِ اِعرابِ یکسان در مثال‌‌هایی که سیبویه نقل کرده به تلویح آمده است،۲ اما کهن‌‌ترین عبارت صریح درباره آن خیلی متأخرتر به نظر می‌‌رسد. در هر صورت، این قاعده آن‌‌قدر به‌‌کرات نقض شده که نمی‌‌تواند استدلالی قاطع در تعیین اِعراب‌‌ها حتی در سند قرآنی باشد.

فن تفسیری چهارم: مقوله‌‌های هرمنوتیکی قرآن (محکم/متشابه)

می‌‌دانیم که از نگاهِ تفسیرِ فقهیِ کلاسیک ، قطعاتِ وحیانی در قرآن از طریق مجموعه‌‌هایی از دسته‌‌بندی‌‌های دوتایی تعامل دارند (و همین رابطه بین قرآن و ادبیات حدیثی هم برقرار است): محکم/متشابه (روشن/مبهم)، مطلق/مقید، ظاهر/باطن، حقیقت/مجاز، ناسخ/منسوخ،

1.. در اینجا منظور من عمدتاً تفسیرهای مُجاهِد بن جَبر (د. ۱۰۴/۷۲۲)، مُقاتِل بن سُلَیمان (د. ۱۵۰/۷۶۷) و محمّد کَلبی است.

2.. بنگرید، ابو بِشر عَمرو بن عثمان سیبَوَیه، الکتاب، همراه با یادداشت‌های محمد هارون (قاهره، ۱۹۶۶)، ج۱، صص۳۹۹، ۴۲۹؛ ج۳، ص۴۲.


تفسیر امامیه در پژوهش‌های غربی
282

اندازه، اگر نگوییم بیشتر، محتمل به نظر می‌‌رسد که این خبر محصول فضای کوفی متأخر باشد، که در آن کاربرد خَفض برای اِعرابِ حالتِ اضافی (یا مجروری) طبیعی و رایج بود.

نقل دوم درباره آیه ۶ سوره مائده، درباره دو نکته بحث می‌‌کند: یکی همان مطلب بالا درباره وجوب مسح پاها، و دیگری مطلبِ کمتر بحث‌‌برانگیزِ دیگر، یعنی اینکه چه گستره‌‌ای از سر را باید مسح کرد. استدلال به اینجا می‌‌رسد که نیازی نیست همه سر مسح شود و دلیلش هم (بنابر دیدگاه محمد باقر[[ع]]) نحوی است:

زراره گفت: ”من به ابو جعفر [محمد باقر][[ع]] گفتم: «آیا به من می‌‌گویید چگونه می‌‌توانم بدانم و [[برای دیگران]] بیان کنم که فرد باید قسمتی از سر و قسمتی از پا را مسح کند؟» او خندید و گفت: «پیامبر این‌‌گونه گفت و کتاب نازل‌‌شده از سوی خداوند به این گویاست؛ چون خداوند می‌‌گوید: صورت‌‌هایتان را بشویید و ما می‌‌دانیم که تمام صورت انسان باید شسته شود. سپس می‌‌گوید: و دست‌‌هایتان را تا آرنج‌‌ها. خدا سپس بین دو کلام فاصله می‌‌اندازد و می‌‌گوید: مسح کنید [بِ] سرهایتان و ما از اینکه می‌‌گوید: [بِ] سرهایتان می‌‌فهمیم که مسحِ بخشی از سر منظور است، به دلیلِ موقعیتِ [حرفِ اضافه] بِـ. سپس دو پا را به سر عطف می‌‌کند، درست همان گونه که دو دست را به صورت عطف کرده بود. سپس می‌‌گوید: و پاهایتان تا قوزک‌‌ها و از اینکه خدا این را به سر عطف کرده می‌‌فهمیم که مسح قسمتی از آن منظور است نه همه آن...»."۱۲

در اینجا می‌‌توان امام را در جایگاه توجیه یک عمل آیینی از طریق یک برداشت نحویِ ویژه از آیه‌‌ای قرآنی دید. اولین استدلال مرتبط با موضوع این است که وقتی فعل‌‌های «شستن» (و شاید هم «مسح کردن») همراه با یک مفعول بی‌‌واسطه به کار رفته‌‌اند، این گویای آن است که کل مفعول شامل فعل شستن (یا مسح کردن) می‌‌شود. وقتی فعل «مسح کردن» (و نیز احتمالاً «شستن») در جایگاه فعل متعدی و همراه حرف اضافه بِـ به کار رفته‌‌اند، معنا به «بخشی از»، «مقطعی از» مفعول (باواسطه) تغییر می‌‌کند. استدلال دوم این است که کلمه وَ

1.. کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۰؛ همچنین در: ابن بابَوَیه ، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۰۳ و نیز طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱، ص۶۱.

2.«عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع أَ لَا تُخْبِرُنِی مِنْ أَینَ عَلِمْتَ وَ قُلْتَ إِنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ وَ بَعْضِ الرِّجْلَینِ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ یا زُرَارَةُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ ینْبَغِی أَنْ یغْسَلَ ثُمَّ قَالَ وَ أَیدِیكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ ثُمَّ فَصَّلَ بَینَ الْكَلَامِ فَقَالَ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ فَعَرَفْنَا حِینَ قَالَ بِرُؤُسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَینِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْیدَینِ بِالْوَجْهِ فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَینِ فَعَرَفْنَا حِینَ وَصَلَهَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهَا ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاسِ فَضَیعُوهُ...».

  • نام منبع :
    تفسیر امامیه در پژوهش‌های غربی
    سایر پدیدآورندگان :
    به کوشش محمدعلی طباطبایی و جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1395
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 11539
صفحه از 416
پرینت  ارسال به