اندازه، اگر نگوییم بیشتر، محتمل به نظر میرسد که این خبر محصول فضای کوفی متأخر باشد، که در آن کاربرد خَفض برای اِعرابِ حالتِ اضافی (یا مجروری) طبیعی و رایج بود.
نقل دوم درباره آیه ۶ سوره مائده، درباره دو نکته بحث میکند: یکی همان مطلب بالا درباره وجوب مسح پاها، و دیگری مطلبِ کمتر بحثبرانگیزِ دیگر، یعنی اینکه چه گسترهای از سر را باید مسح کرد. استدلال به اینجا میرسد که نیازی نیست همه سر مسح شود و دلیلش هم (بنابر دیدگاه محمد باقر[[ع]]) نحوی است:
زراره گفت: ”من به ابو جعفر [محمد باقر][[ع]] گفتم: «آیا به من میگویید چگونه میتوانم بدانم و [[برای دیگران]] بیان کنم که فرد باید قسمتی از سر و قسمتی از پا را مسح کند؟» او خندید و گفت: «پیامبر اینگونه گفت و کتاب نازلشده از سوی خداوند به این گویاست؛ چون خداوند میگوید: صورتهایتان را بشویید و ما میدانیم که تمام صورت انسان باید شسته شود. سپس میگوید: و دستهایتان را تا آرنجها. خدا سپس بین دو کلام فاصله میاندازد و میگوید: مسح کنید [بِ] سرهایتان و ما از اینکه میگوید: [بِ] سرهایتان میفهمیم که مسحِ بخشی از سر منظور است، به دلیلِ موقعیتِ [حرفِ اضافه] بِـ. سپس دو پا را به سر عطف میکند، درست همان گونه که دو دست را به صورت عطف کرده بود. سپس میگوید: و پاهایتان تا قوزکها و از اینکه خدا این را به سر عطف کرده میفهمیم که مسح قسمتی از آن منظور است نه همه آن...»."۱ ۲
در اینجا میتوان امام را در جایگاه توجیه یک عمل آیینی از طریق یک برداشت نحویِ ویژه از آیهای قرآنی دید. اولین استدلال مرتبط با موضوع این است که وقتی فعلهای «شستن» (و شاید هم «مسح کردن») همراه با یک مفعول بیواسطه به کار رفتهاند، این گویای آن است که کل مفعول شامل فعل شستن (یا مسح کردن) میشود. وقتی فعل «مسح کردن» (و نیز احتمالاً «شستن») در جایگاه فعل متعدی و همراه حرف اضافه بِـ به کار رفتهاند، معنا به «بخشی از»، «مقطعی از» مفعول (باواسطه) تغییر میکند. استدلال دوم این است که کلمه وَ