سان، میتوان به تعبیر leshon qodesh (زبان مقدس) نزد یهودیان اشاره کرد.
تأثير منفی این تلقی از زبان، بیشتر در تحلیل واژگان دخیل نمايان است. به عبارتی، لغویان و مفسران به رغم اینکه غیرعربی بودن برخی واژگان را پذیرفتهاند، با این حال به طرز شگفتی توضیحاتی بدان افزودهاند. مثالهای فراوانی میتوان برای این مورد برشمرد. برای نمونه، درباره واژه «مریم» گفته شده است: «...فإن مريم فی لغتهم بمعنی: العابدة أو الخادمة».۱ منشأ این قبیل سخنان چهرهای است که قرآن کریم از این بانوی محرابنشین ترسیم کرده است (آلعمران، ۳۷ـ ۴۳)؛ درحالی که اصل این واژه، نه عبری و نه سریانی است، بلکه منابع ريشهشناسی نوين ریشه مصری و یا أکدی برای آن یافتهاند (نک. بخش دوم). مشابه اين سخن را خزائلی درباره واژه «موسی» دارد. وی اين اسم را در پيوند با «مسیح» دانسته و گفته: «مؤيد اين احتمال، آيه ۵ سوره قصص است که در مقدمه ظهور موسی ذکر شده (ونریدُ أن نَمُنَّ علی الذینَ استُضعِفوا فی الأرض...)».۲ توجه ايشان معطوف به نقش مسیحایی و منجی بودن موسی علیه السلام بوده که البته هیچ ارتباطی به ريشهشناسی آن ندارد.
۳. رویکرد نقلی به جای رویکرد اجتهادی
سیری در متون متقدم در حوزه واژگان دخیل در زبان قرآن کریم، نشان از این دارد که رویکرد لغتشناسان متقدم در این حوزه بیشتر نقلی است، تا تحلیلی ـ اجتهادی. طی قرون نهم و دهم دانشمندی مانند سیوطی (۸۴۹ـ ۹۱۱ق.) چه در دو اثر مستقلی که در این حوزه دارد (المتوکلی فیما ورد فی القرآن باللغات و المهذّب