۲. خاک یا سطح زمین (در مقابل دریا): (وَ تَرَى ٱلْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَيْهَا ٱلْمَاءَ ٱهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنبَتَتْ مِن كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ):و زمین را خشکیده میبینی و چون آب بر آن فرود آوریم به جنبش درمیآید و نموّ میکند و از هر نوع رستنیهای نیکو میرویاند (حج، ۵)؛ مقایسه شود با: «و خدا ایشان (آدم و حوا) را برکت داد و گفت: بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید و در آن تسلط نمایید؛ و بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و همه حیواناتی که بر زمین میخزند، حکومت کنید» (پیدایش ۱: ۲۸).
۳. منطقهای از زمین: «همان کسانی که چون در زمین به آنها توانایی دادیم، نماز برپا میدارند»(حج، ۴۱)؛ مقایسه شود با: «و بر شخص غریب ظلم منما؛ زیرا که از دل غریبان خبر دارید، چون که در زمین مصر غریب بودید»(خروج ۲۳: ۹)؛
۴. اشاره به سرزمین فلسطین: (يَٰقَوْمِ ٱدْخُلُوا ٱلْأَرْضَ ٱلْمُقَدَّسَةَ...) (مائده، ۲۱)؛ مقایسه شود با: «ای مشایخ این را بشنوید! و ای جمیع ساکنان این زمین، گوش گیرید!...» (یوئیل ۱: ۲).
تا جایی که اطلاع داریم، استعمال مشتقات ریشه «أرض» در زبان عربی، نسبت به دیگر زبانهای همجوار بیشتر بوده و حوزه معنایی گستردهای بر محور آن شکل گرفته است. در قاموسهای عربی از العین گرفته تا دانشنامههای معاصر، با شبکه معنایی وسیعی بر محور این ریشه مواجه هستیم؛ مانند:
حاصلخیز بودن زمین: «أرض أریضه» أی لیّنة طیبة؛۱
ساکن شدن، اقامت داشتن: «تأرّض الرجل: قام علی الأرض، وتأرّض واستأرض بالمکان: أقام به ولبثَ»؛۲
مهیا شدن، نیت کردن و...: حدیث: «لا صیام إلا لمن أرّضَ الصیام»؛ «لا صیام لمَن لایؤرضه من اللیل».۳