گستردهای دارد، و بیشتر دو معنای اصلی آن، يعنی «استراحت کردن و متوقف کردن» به عربی راه یافتهاند.
۱۷. سلوا
واژه «سلوا» سه بار در سورههای بقره (آیه ۵۷)، اعراف (آیه ۱۶۰) و طه (آیه ۸۰) آمده است. در منابع لغوی و تفسیری معانی ذیل را برای آن برشمردند:
الف) عسل:۱در دانشنامههای طبی متقدم نیز این واژه را عسل معنا کردهاند؛۲
ب) نوعی پرنده مانند بلدرچین (السُمانی)، یا همان بلدرچین؛۳
ج) «سلوا» نه اشاره به پرندهای خاص، بلکه يادآوری مطلق نعمتهای مادی و معنوی بوده است: «رخاء العیش». برای مثال گفته میشود: فلانٌ فی سَلوة من العیش: او در آسودگی است.۴
سخن مقاتل نيز چنين است:
فأمطرت لهم السلوى وهی السمانا، وجمعَتْهُم ريح الجنوب. وهی طيرٌ حُمر تکون فى طريق مِصر فأمطرت قدر ميل فى عرض الأرض وقدر رمح فى السماء بعضه على بعض۵
1.. فراهیدی، العین، ج۷، ص۲۹۸؛ أبوعبید هروی، الغریب المصنف، ج۱، ص۲۱۰؛ آلوسی نیز از السدوسی نقل کرده که «السلوی هو العسل بلغة کنانه»، روح المعانی، ج۱، ص۲۶۵.
2.. أزدی، کتاب الماء، ج۲، ص ۶۶۰. نیز در بیتی از خالد بن زهیر الهذلی آمده: «وقاسمها بالله حقّا لأنتم / ألذّ من السلوی إذا ما نشورها» (نک. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۵۳۶؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۳۸۱).
3.. فراهیدی، العین، ج۷، ص۲۹۸؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۸، ص ۳۷۸؛ أزدی، کتاب الماء، ج۲ف ص ۶۶۰؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص ۳۸۱؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۲۲۲ «طائر نحو الحمامة»؛ زبیدی، تاج العروس، ج۱۹، ص ۵۳۳؛ حمیری، شمس العلوم، ج۵، ص۳۱۷۰؛ مقاتل، تفسیر، ج۱، ص۱۰۹؛ نسفی، (تفسیر النسفی) مدارک التنزیل، ج۱، ص۹۱؛ سیوطی، تفسیر الجلالین، ج۱، ص۱۱؛ ابنأبی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۱۱۵.
4.. أزهری، تهذیب اللغة، ج۱۳، ص ۴۹؛ راغب، مفردات ألفاظ القرآن، ج۱، ص۴۲۴؛ صادقی تهرانی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۲۵ ـ ۴۲۶.
5.. مقاتل، تفسیر، ج ۱، ص ۱۰۹.