247
درآمدی بر نظریه حدوث اسماء الهی

أمر غیر محسوس الحکم من غیر أن یکون ذلک الأمر الآخر تحت أمر الاول».۱

یعنی: انتقال حکمِ محسوس یا حکمی که در مسئله به‏گونه‏ای معلوم باشد، به مسئله که حکمش محسوس نیست، استدلال با شاهد بر غایب است، بدون آنکه مسئله غیر محسوس زیر مجموعه مسئله محسوس باشد.

سید مرتضی در تقریب این استدلال می‏نویسد: «إن القدیم تعالی لایصح اثباته بصفاته إلا بعد أن یثبت تعلق ما یظهر من التصرف بنا و حدوثه من جهته لیبتنیَ علی ذلک حاجة کل محدَثٍ إلی محدِث».۲ ایشان افعال شاهد و وابستگی قیام و قعود و ظهور آن به انسان را به عنوان صغرای قضیه‏ای می‏داند که کبرای آن احتیاج هر محدَث به محدِث است و با این ترتیب ایشان شاهد را در استدلال بر غایب - و لو به عنوان صغرای قضیه‏ای که خود در قضیه اثبات غایب صغری واقع می‏شود - وارد کرده است، وی در استدلال بر قدرت و حیات همین بیان را محور استدلال خویش قرار می‏دهد. او در استدلال بر حیات می‏گوید: «الذی يدلّ على ذلك (کونه تعالی حیاً)، إنّا وجدنا في الشاهد ذاتين يصحّ من إحداهما أن تكون عالمة قادرة و مستحيل علی الأخری ذلك، فلا بدّ من أن يكون من صحّت الصفات عليه مفارقاً لمن استحالت فيه بصفة من الصفات على ما ذكرناه في باب القادر و العالم»‏.۳ با این بیان ایشان صحت انتساب علم و قدرت به یک ذات و محال بودن آن در حق دیگری (اشیاء یا اموات) را دلیل حی خواندن صاحب علم و قدرت می‏داند و همانند این استدلال را بر حی بودن خداوند جاری می‏داند؛ در این متد، صفات به عنوان

1.. فارابی، المنطقیات، ج۱، ص۱۷۵.

2.. سید مرتضی، الملخص فی اصول الدین، ص۶۵.

3.. همان، ص۸۲.


درآمدی بر نظریه حدوث اسماء الهی
246

الگوی تبیین اسماء و صفات

به نظر می‏رسد سرآغاز بسیاری اقوال در حوزه اسمای الهی از این گونه تبیین صفات و اثبات و تحلیل آن نشأت می‏گیرد، این بحث به خودی خود تابعی از شیوه استدلال بر اصل وجود خداوند است و در غالب منابع نیز پس از اثبات خدا قرار گرفته، نوع استدلال در این دو بحث نقطه عطفی در اندیشه‏های توحیدی اسلامی به شمار می‏رود. می‏توان چهار الگو در منشأ تبیین صفات مطرح کرد. پیش از ورود به این تقسیمات تذکر یک نکته ضروری به نظر می‏رسد، شباهت‏ها و قدر مشترکی میان برخی از این اقوال قابل فهم است و شاید نگاه طیفی به این اقوال در بستر تاریخ کلام، روابط حاکم میان این اندیشه و تضارب میان آنها را کشف کند. در این بخش به توضیح هر یک از این الگوها می‏پردازیم و در جمع بندی بحث به بیان نسبت آنها با قول مختار اکتفا می‏کنیم.

الف - الگوی شاهد و غایب

گروهی از شیعیان، معتزله و اشاعره متقدم از الگویی در تبیین صفات بهره می‏برند که با اصطلاح «قیاس غایب بر شاهد» شناخته می‏شود؛ بر اساس این الگو، اشتراک شاهد و غایب در چهار عنصر حد، علت، شرط و دلالت باعث اشتراک حکم میان آن دو می‏شود.۱ مقصود از شاهد، محسوسات بشری است که پایه و اساس استدلال یا همان مقیس علیه قرار می‏گیرد و مقصود از غایب، مقیسی است که علم و احاطه بر آن وجود ندارد.

ابو نصر فارابی (متوفای ۳۳۹ق) استدلال شاهد بر غایب را از جمله ادله متکلمین و قیاسات فقهاء طبق مذهب قدماء می‏شمرد و در تعریف آن می‏گوید: «النقلة بالحکم المحسوس فی امر ما أو المعلوم فیه بوجهٍ آخر إلی

1.. آمدی، ابکار الافکار، ج۱، ص۲۱۲.

  • نام منبع :
    درآمدی بر نظریه حدوث اسماء الهی
    سایر پدیدآورندگان :
    علیرضا بهرامی
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1398
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 1242
صفحه از 312
پرینت  ارسال به