است، بر اساس گزارش اشعری، نظّام در بیان صفت قدرت برای خداوند به اثبات ذات و نفی عجز از آن اکتفا کرده است و این در حالی است که عباد بن سلیمان در عبارتی که به روشنی نفی صفات را میرساند گفته «لا أثبت له قدرة و أقول قادر لابقدرة».۱ البته این نفی صفات ناظر به رد زیادت صفات بر ذات است چرا که علیرغم عدم اثبات قدرت، اطلاق قادر صحیح دانسته شده است؛ شاهد این مدعا در عبارت قاضی عبدالجبار به روشنی یافت میشود، او در بیان صفت قدرت مینویسد: «قادر لنفسه و لیس قادر بقدرة».۲ او محذور «قادر بقدرة» را در دو مطلب میداند یکی آنکه لازم میآید مقدورات خداوند متناهی باشد و دیگر خداوند جسم باشد.۳
ایجی نیز نفی صفاتی همچون علم را موضعی از طرف معتزله در برابر قول «عالم بعلم» و به جهت برنتافتن آن و محذور تعدد قدماء میداند.۴ این اندیشه در دورهای بهعنوان قول مورد حمایت حکومت نیز جلوه مینماید.۵
شهرستانی نظر جهمیه را چیزی فراتر از گفته معتزله میداند و معتقد است ایشان حدوث اسمای الهی را «لافی محل» قائل هستند و علم به شیء قبل از پیدایش و احداث آن را جایز نمیشمرند؛۶ وی صفات را اضافی یا سلبی یا ترکیبی از آن دو میداند و طبق همین اصل فلاسفه را به تعطیل ذات الهی از صفات ذاتیه و معنویه و اسماء و احکام متهم مینماید؛ او ریشهاندیشه فلاسفه
1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۲۴۵ - ۲۴۷.
2.. قاضی عبدالجبار، المغنی، ج۴، ص۲۷۸.
3.. قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۱۵۱ - ۱۵۶.
4.. تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۸۸ و ج۳، ص۱۹۷.
5.. گزارشهای متعدد از قرار گرفتن قول به زیادت صفات در کتاب «الاعتقاد القادری» نوشته شده به سال ۴۰۹ه . ق حکایت دارد. نک: سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۲، ص۹۴.
6.. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۸۷.