۲. نفی صفات با قرائت کلبی، چرا که او معتقد است «لیس للّٰه فی الحقیقة صفة»؛
۳. توصیف خداوند به امور حادث.
ماتریدی نیز مانند بسیاری از معاصران خود، محور کلامش را بر صفت کلام متمرکز کرده، اما تصریح میکند که خداوند بذاته رحمن و رحیم و خالق است که به نوبه خود به صفات ذات و فعل توسعه یافته است. در عین حال اینکه صفات، خلقی از مخلوقات باشد را نفی نمیکند اما این تعارض اولیه (بذاته دانستن صفات در عین مخلوق بودن آن) در کلام او با توجه به تقسیم توقف در مورد صفات الهی به «عن علم» و «عن جهل» قابل حل است، وی توقف در مورد صفات الهی را فقط در مورد توقف «عن علم» جایز میداند و توقف در مورد صفات به اینکه گفته شود «لیس هو اللّٰه و لاغیره» را قبول داشته و مخل به شناخت خدا نمیداند.۱
ابوالثناء حنفی (متوفای قرن ششم) با برداشتی غلط از عبارت «لاهو و لاغیره»، صفات را مانند یکی از دسته ده تایی میداند و حدوث صفات را مساوی با محل حوادث بودن ذات معرفی میکند.۲
غزالی معرفت به اسماء و صفات الهی را ابهامی و تشبیهی میداند و معتقد است معرفت حقیقی خدا برای غیر، محال است.۳ برخی معتقدند طبق نظر غزالی هرگز نمیتوان برای خداوند وصف یا خصلتی را اثبات نمود که نمونه یا نشانهای از آن در انسان متحقق نیست؛۴ این بدان جهت است که وی بر نفی تنزیه محض و سلب تشبیه کلی پافشاری میکند.