جهت نسبت میان ذات و صفات را «لا هی هو و لا هی غیره» و ازلی میداند.۱ اشعری اسمای الهی را مشتق از صفات میداند و معتقد است: «به طور حتم اسمای الهی مشتق هستند یا برای افاده معنایی یا به جهت اسمگذاری و نسبت دادن، پس جایز نیست خداوند به اسمی خوانده شود که در آن افاده معنا نباشد و یا مشتق از صفتی نباشد».۲
ایجی معتقد است، اشاعره، سلف محدثین و اهل سنت و جماعت بر حادث بودن علم اجماع داشتهاند؛۳ اما بزرگان اشاعره این حدوث را معطوف به اصل این صفت نمیدانند و تفتازانی، ایجی و جرجانی میان حوادث و متجددات فرق گذاشته و معتقدند تعلق صفات حادث است نه اصل آن.۴
نکته مهم در این باور آن است که ایشان صفاتی همچون علم را از مقوله اضافه میدانند۵ و به همین جهت بر معتزله و فلاسفه اشکال میگیرند که ریشه این اشکالات در مقایسه صفات الهی با صفات بشری نیز قابل جستجوست؛ این در حالی است که صفات به عنوان حقایق وجودی مطرح هستند و رابطه این حقایق وجودی با صاحبانش در اندیشه فلسفی با اتحاد علم و عالم و معلوم بیان شده است. ابو منصور ماتریدی بنیان طرح مسئله را بر نقد آرای کلبی قرار داده است. او سه مسئله از بحث اسماء و صفات در اندیشه کلبی را برنمیتابد:
۱. معنای صفت، چرا که کلبی صفت را وصف میداند؛
1.. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۱۶۹.
2.. اشعری، الابانة، ص۱۵۱.
3.. جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۴۰۰.
4.. تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص۴۸؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج۴، ص۱۳۸؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۴، ص۱۸۴.
5.. البته این باور منحصر در ایشان نیز نیست.