القَبِیحِ وَ أنَّ الظُّلمَةَ فِی الجَهلِ وَ أنَّ النُّورَ فِی العِلمِ فَهَذَا مَا دَلَّهُم عَلَیهِ العَقلُ.۱
۰.با خِرد است که بندگان، آفریدگار خویش را میشناسند و میدانند که آنان مخلوق اند و در مییابند که او تدبیر کننده آنان است و آنان تحت تدبیر اویند و او ماندگار است و آنان فناپذیرند. به وسیله خِردهایشان است که با دیدن هر مخلوقی، از آسمان و زمین و مهر و ماه و شب و روزش، پی میبرند که هم خودشان و هم آن [مخلوق]، آفریدگاری مدبّر دارند که بیآغاز و بیانجام است. با خِرد است که خوبی را از بدی باز میشناسند و در مییابند که تاریکی در نادانی است و روشنایی در دانایی. اینها اموری هستند که خِرد به آنها رهنمون گشته است.
به حکم عقل، هر آنچه از عظمت هستی به چشم میآید، در اختیار خالقی مدبّر است که همیشه بوده و همیشه خواهد بود. همچنین به وسیله عقل است که انسان، خوب و بد را میفهمد و از یکدیگر جدا میکند. پس عقل، نه تنها مبدأ هستی را درک میکند، بلکه قادر به درک خوبیها و بدیها نیز هست.
با توجّه به جایگاهی که امام صادق علیه السلام برای عقل ترسیم فرموده، به نظر میرسد که عقل توان نشستن در جایگاه پیامبر و ایفای نقش او را داشته باشد. پس با وجود عقل، چه نیازی به پیامبر باقی میماند؟ به راستی اگر عقل، انسان را به ایمان دعوت میکند و نیکی را از بدی جدا میسازد، فرستادن پیامبران چه لزومی دارد؟ مگر نه این است که انسان به وسیله عقل، توان شناسایی سود و زیان را پیدا میکند؟! پس با وجود عقل، نقش پیامبر چه خواهد بود؟
از فضای حدیث معلوم میشود که این پرسش برای برخی از حاضران مطرح بوده است. به همین دلیل، کلام امام علیه السلام که به این جا رسید، کسی از ایشان میپرسد: پس آیا بندگان میتوانند تنها به خِرد، بسنده کنند؟ و امام صادق علیه السلام در پاسخ میفرماید:
۰.إنَّ العَاقِلَ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذِی جَعَلَهُ اللَّهُ قِوَامَهُ وَ زِینَتَهُ وَ هِدَایَتَهُ عَلِمَ أنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ وَ أنَّهُ هُوَ رَبُّهُ وَ عَلِمَ أنَّ لِخَالِقِهِ مَحَبَّةً وَ أنَّ لَهُ کَرَاهِیَةً وَ أنَّ لَهُ طَاعَةً وَ أنَّ لَهُ مَعصِیَةً فَلَم یَجِد عَقلَهُ یَدُلُّهُ عَلَى ذَلِکَ وَ عَلِمَ أنَّهُ لا یُوصَلُ إِلَیهِ إِلَّا بِالعِلمِ وَ طَلَبِهِ وَ أنَّهُ لا یَنتَفِعُ