است. از این رو، فطرت انسان، به نبوّت انبیای الهی که حاملان آیین کمالبخش الهی هستند، اعتراف دارد.
از طرف دیگر، پس از آن که انسان، نیاز به دین را در ذات خود احساس کرد، برای پیاده شدن برنامه دین در جامعه، نیاز به حکومتی را احساس میکند که پشتوانه اجرای برنامه دین در جامعه باشد. نیاز فطرتی به کسی که بتواند برنامه تکامل انسان را در جامعه پیاده کند، ذاتی هر انسانی است. در زمان هر پیامبری، خودِ پیامبر، عهدهدار این مسئولیت در جامعه است و پس از او جانشینش مجری دین در جامعه خواهد بود. در عصر خاتم انبیا صلی الله علیه و اله، فطرت توحیدی، انسانها را به حکومت ایشان دعوت میکند. پس از ایشان، فطرت توحیدی، انسانها را به حکومت کسی فرا میخواند که خداوند او را به عنوان جانشین پیامبر و زمامدار حکومت تعیین کرده است تا او برنامه تکاملی را که پیامبر خاتم برای انسان آورده است، در جامعه پیاده کند.
بر اساس آنچه تا کنون بیان شد، اعتقاد به توحید و نبوّت خاتم پیامبران صلی الله علیه و اله و ولایت امیر مؤمنان علیه السلام ریشه در فطرت انسانها دارد و هر انسانی با مراجعه به ذات خود، آن را مییابد. همچنین آفرینش تمام انسانها از آغاز تا فرجام، بر آیین اسلام است. نه تنها مردمان عصر حاکمیّت اسلام، بلکه تمام کسانی که پیش از رسالت خاتم انبیا صلی الله علیه و اله، در دوران پیامبران پیشین زیستهاند، بر سرشت اسلام و باورهای اسلامی آفریده شدهاند.
در این جا با پرسشی رو به رو میشویم: چه طور ممکن است پیش از بعثت خاتم انبیا، مردم با فطرت آیین او که در آینده به آن مبعوث میشده، آفریده شوند؟ به راستی، فطرت فرزندان آدم بر کدام آیین سرشته شده و ایشان در عالم ذر بر کدامین اسلام اقرار کردهاند؟ علّامه طباطبایی در ادامه سخن پیشین به این پرسش پاسخ داده است:
۰.البتّه آنچه گفتیم، به این معنا نیست که همه انسانها حتّی انسانهای اوّلیه، به اقتضای فطرتشان معتقد به این سه عقیده و شهادت بودهاند.۱