کامل میشود. به این ترتیب انسان میتواند با مداومت بر تقوا، قلّه ایمان را فتح کند و به بالاترین درجات معنوی در پیشگاه خداوند نائل گردد.
وقتی انسان به یقین و قلّه ایمان برسد، ایمان استدلالی او به ایمان شهودی تبدیل میشود. در این صورت، حقایق هستی برای او کشف میشود و چیزی بر او پوشیده نمیماند. به همین دلیل، کنار رفتن پرده عالم مادّه، در فزونی ایمانش اثر ندارد. در حقیقت با کامل شدن یقین و آشکار شدن حقایق هستی، به نقطه اوج ایمان دست مییابد و ایمانش کاستی ندارد، چنان که امیر مؤمنان علیه السلام در توصیف حالت خود میفرماید:
۰.لَو کُشِفَ الغِطاءُ ما ازدَدتُ یَقِیناً.۱
۰.اگر پرده هم کنار رود، بر یقین من چیزی افزوده نمیشود.
مقام یقین، جایگاهی است که انسان توان مشاهده وعدههای الهی را به دست میآورد و ملکوت عالم برای او کشف میگردد. بنا بر این، مرتبه یقین، جایگاه بسیار بلندی است که با سایر درجات ایمان، فرسنگها فاصله دارد. یقین آن است که انسان با چشم دل، حقایقی را ببیند و بدون واسطه واقعیات را درک کند، در حالی که سایر درجات ایمان، بر استدلالها و برهانهایی استوارند که به انسان میرسد. بدون تردید، درک بدون واسطه، بیش از درک با واسطه به واقعیت نزدیک است، مثل این که گاهی وجود چیزی را بر اساس گفته دیگران میپذیریم و گاه با دیدن و درک بدون واسطه، به وجودش پی میبریم. فاصله میان ایمان و یقین نیز چنین است.
در حدیث است که روزی، امیر مؤمنان علیه السلام از حسن و حسین علیهما السلام پرسید: «فاصله میان ایمان و یقین چه قدر است؟». آن دو بزرگوار سکوت کردند. امام علیه السلام به فرزندش حسن علیه السلام فرمود: «جواب بده، ای ابو محمّد!». امام حسن علیه السلام خطاب به پدر گفت: بین ایمان و یقین، یک وجب فاصله است. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «چگونه یک وجب فاصله است؟». امام حسن علیه السلام عرضه داشت: