۰.الإسلامُ هُوَ التَّسلِیم.۱
۰.اسلام، تسلیم است.
کسی که با زبان به وحدانیت خداوند و نبوّت خاتم انبیا شهادت دهد و در ظاهر، بر اساس عقاید دینی رفتار کند، به پلّه نخست دین گام نهاده است، هر چند باورهای دینی در قلب او وارد نشده باشند و در مقام عمل، به دستورهای دین، پایبندی کامل نداشته باشد. این، کمترین درجه بندگی است که بر اساس آن، انسان به ظاهر در برابر حق تسلیم است.
۲. ایمان
بر خلاف اسلام که با تسلیم ظاهری در برابر حق، حاصل میشود، ایمان با دل و جان پیوند دارد. انسان در صورتی به پلّه ایمان راه مییابد که افزون بر ظاهر، با جان و دل در برابر حق سر فرود آورد. چنانچه حقپذیری، در قلب و جان انسان اثر کند، پلّه ایمان به روی او گشوده میگردد و مؤمن به شمار میآید. کسی که عقاید حق و درست، به قلبش وارد شود و افزون بر اسلام ظاهری، از دل و جان، به توحید، نبوّت و امامت باور پیدا کند، یک پلّه صعود میکند.
بنا بر این، اقرار زبانی و پایبندی عملی، بدون باور قلبی، ایمان شمرده نمیشود. از نگاه قرآن، کسی که با زبان به اسلام اعتراف کند و حتّی در ظاهر به دستورهای آن، عمل نماید ولی حقایق آن، به قلبش راه نیابد، تنها به مرتبه مسلمانی رسیده است و مؤمن به شمار نمیآید. به همین دلیل، قرآن کریم در باره ادّعای ایمان گروهی از اعراب میفرماید:
(قالَتِ الأعرابُ آمَنَّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِن قُولُوا أسلَمنا وَ لَمَّا یَدخُلِ الإیمانُ فی قُلُوبِکُم.۲
۰.بادیهنشینان گفتند: ما [از ته دل] ایمان آوردیم. بگو: «ایمان نیاوردهاید؛ بلکه بگویید [در ظاهر به گفتن شهادتین] اسلام آوردیم؛ زیرا هنوز ایمان در دلهاى شما وارد نشده است»).
بنا بر این، ایمان، با دل و جان در ارتباط است و یک پلّه از اسلام ظاهری، برتر است. مؤمن، کسی است که با زبان به اسلام اقرار کند و در عمل، به احکام و دستورهای اسلام پایبند باشد و نیز دل و جانش تسلیم حقایق اسلامی گردد. چنین فردی در آغاز، با اعتراف