بنا بر این، منشأ نظریّه زوالناپذیری ایمان، عدم امکان تبدیل علم و یقین به جهل و تردید است.۱ طرفداران این نظریّه معتقدند: کسی که حقیقتی را با یقین باور کند، امکان ندارد از باور یقینی خود دست بردارد و نقطه مقابل یقین را باور کند. دست برداشتن از باور یقینی، مانند آن است که کسی به زیارت خانه خدا در شهر مکّه برود و مسجد الحرام را با چشم مشاهده کند؛ ولی پس از سفر، وجود سرزمین مکّه و کعبه را انکار کند و به نیستی آن معتقد گردد، یا کسی که در وسط روز، خورشید درخشان را در اوج آسمان مشاهده میکند، روز بودن را انکار کند و به شب بودن معتقد گردد. چنین شخصی، وجود سرزمینی به نام مکّه و یا روز بودن را با یقین دریافته است و امکان ندارد به خلاف آن، باور پیدا کند؛ چرا که باور یقینی، قابل زوال نیست.
به همین شکل، کسی که از روی علم و یقین، عقاید حق را بپذیرد و ایمانش بر قطع و یقین استوار باشد، همواره بر ایمان خود پایدار میماند و ایمانش را از دست نمیدهد؛ زیرا تبدیل علم و یقین به شک و جهل، امکان عقلی ندارد. از این رو، کسی که به وجود خداوند یقین پیدا کند، شک و تردید در باور او راه نخواهد داشت. قرآن کریم در باره باور به پروردگار آسمان و زمین میفرماید:
۰.(أ فِی اللّٰهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الأرض.۲
۰.آیا در خدایى که آفریننده آسمانها و زمین است، شکّى هست؟!).
با این که وجود آفریدگار برای آسمان و زمین، امری یقینی و قطعی است، چگونه یقین به وجود آفریدگار از بین برود و جای خود را به شک و تردید بدهد؟!
به این ترتیب، گروهی از متکلّمان با تکیه بر این استدلال، کافر شدنِ مؤمن و تبدیل ایمان به کفر را نمیپذیرند و معتقدند کسی که ایمانش به کفر تبدیل شود، از ابتدا به یقین دست نیافته و مؤمن حقیقی نبوده است. از این رو، جدا شدن از ایمان و گرفتار شدن به آفات آن، مربوط به کسانی است که به ایمان واقعی دست نیافته و مؤمن واقعی نبودهاند.