اگر انسان به حقایق غیبی باور قلبی پیدا کند، ولی معرفت خود را به زبان جاری نکند، مؤمن شمرده نمیشود. در صورتی معرفت قلبی به ایمان میانجامد که با اعتراف زبانی و عمل جوارحی همراه باشد. چنانچه در پی معرفت قلبی، اعتراف زبانی نیاید، به کفر میانجامد، نظیر فرعون و پیروانش که با وجود مشاهده معجزات الهی، به حقّانیت موسی علیه السلام معرفت قلبی داشتند ولی به خاطر خودداری از اقرار زبانی به حقّانیت پیامبر خدا، کافر شدند. قرآن در توصیف حال آنها میفرماید:
۰.(وَ جَحَدُوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلماً وَ عُلُوًّا.۱
۰.و آنها (معجزات) را در حالى که باطنشان به آنها یقین پیدا کرده بود، از روى ظلم و برترىجویى انکار کردند).
از این رو، اعتراف زبانی به آنچه قلب به آن یقین پیدا کرده، برای تحقّق ایمان، لازم است. فرعونیان با این که با علم و یقین، حقّانیت موسی علیه السلام را دریافته بودند، باور خود را به زبان نیاوردند و از جاری کردن کلمه «لا إله إلّا اللّٰه» بر زبان خودداری ورزیدند. به همین دلیل، کافر شدند و به عذاب الهی گرفتار آمدند. البتّه همین که خود را در گرداب هولناک نیل گرفتار یافتند، اعتراف به حقایق بر زبانشان جاری گشت:
۰.(قالَ آمَنتُ أنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذی آمَنَت بِهِ بَنُوا إِسرائیلَ وَ أنَا مِنَ المُسلِمینَ.۲
۰.گفت: ایمان آوردم که معبودی جز همان که بنى اسرائیل به او ایمان آوردهاند، نیست و من از تسلیم شدگانم).
قرآن، چنین باوری را ایمان به شمار نمیآورد؛ بلکه باور قلبی را به شرط همراهی با اعتراف زبانی ایمان میداند. فرعون تا پیش از فرا رسیدن عذاب، اعتراف زبانی نداشت. همین موجب شد تا از مؤمنان نباشد. به این ترتیب، کسی که قلباً به حقایق دینی باور دارد، ولی از اقرار زبانی خودداری میکند، مؤمن به شمار نمیآید.
حتّی ممکن است کسی که معرفت قلبی و اعتراف زبانی دارد، به خاطر انجام عملی