دین، چیزی را که تأمین کننده سعادت واقعی و شادکامی اصیل است، واجب میکند و آنچه را که تهدید کننده شادکامی باشد، حرام میداند.
در رتبه بعد، موضوعاتی همچون مستحب و مکروه قرار میگیرند. مستحبها، عوامل تأمین کنندهای هستند که درجه لزومشان به واجبها نمیرسند. واجبها اموری هستند که تحقّق هدف زندگی یعنی شادکامیِ پایدار، بدون آنها ممکن نیست. در حالی که بدون مستحبها امکان دستیابی به سطوح اوّلیه شادکامی وجود دارد (شادکامی حدّاقلی)؛ امّا سطوح عالیتر آن، بسته به رعایت مستحبها و تلاشهای بیشتر است (شادکامی حدّاکثری). مکروهها نیز عوامل تهدیدکنندهای هستند که درجه لزومشان به حرامها نمیرسند. حرامها اموری هستند که با وجود آنها دستیابی به شادکامیِ پایدار، ممکن نیست. در حالی که با وجود مکروهها امکان دستیابی به سطوح اوّلیه شادکامی، وجود دارد (شادکامی حدّاقلی)؛ امّا سطوح عالیتر آن به دست نمیآید.
در حقیقت، مکروهها مانعی برای تحقّق سعادت حدّاکثریاند. بنا بر این، تکایف زندگی به دو بخش باید و نباید تقسیم میشوند که از یک منظر در ادبیات دین از آنها با عنوان «طاعت» و «معصیت» نیز یاد میشود. «طاعت» خداوند متعال، عامل سعادت و شادکامی انسان است. کسی که از آموزههای هدایتی خدا پیروی کند، دچار شقاوت و ناشادکامی نمیشود.۱ امیر مؤمنان علیه السلام تصریح میکند که سعادت جز با پیروی از دستورهای خداوند متعال در قرآن کریمش، و شقاوت جز با انکار آنها به دست نمیآید.۲ آنچه مهم است این که همه اینها، به جهت دشواریها و مشقّتهایی که دارند، «تکلیف» نامیده میشوند. از این رو، تکالیف را میتوان جزء دوم ناخوشایندهای زندگی دانست.
بنا بر این، در مجموع میتوان گفت که از یک منظر، تقدیرهای زندگی به دو بخش «خوشایند و ناخوشایند»، و سپس بخش ناخوشایند، به دو جزء «حوادث و تکالیف» تقسیم میشود.