نشاط است و بخشی مربوط به رضامندی، و شکل سالم و کامل هر دو، وقتی صورت میگیرد که با فضیلتهای اخلاقی مربوط به خود تنظیم شده باشد. برای نمونه، در حوزه لذّت، به فضیلت «عفّت» نیاز داریم تا آن را از لذّتهای ویرانگر جدا سازد و به فضیلت «دوراندیشی یا حزم» نیاز داریم تا بر اساس پیشبینی آینده، لذّتهای مفید را از نامفید تشخیص دهد و شادکامی پایدار را تأمین نماید.
در عین حال، به فضیلت «تقوا» نیازمندیم تا قدرت مهار نفس و پرهیز از لذّتهای ویرانگر را به وی بدهد و به فضیلت «صبر» نیز نیاز داریم تا دشواریِ ترک لذّتهای ویرانگر را بر خود هموار سازد.
همچنین رضامندی، فضیلتی است که در ادبیات اخلاقی و عرفانی از آن به عنوان «مقام رضا» یاد میشود و این خود به شکر و صبر تقسیم میشود که هر دو فضیلت اخلاقی اند. وانگهی در بخش عوامل تحقّقبخش شادکامی نیز باز پای فضایل اخلاقی به میان میآید که در جای خود بیان شد. از این رو، میتوان گفت که در نوع و تعداد فضیلتهای اخلاقی و همچنین در طبقهبندی آنها و جایگاهشان در نظام شادکامی، تفاوتهایی بین دیدگاه اسلام و دیدگاه سلیگمن وجود دارد.
رابعاً مراد سلیگمن از زندگی بامعنا، جهت متعالی دادن به تلاشها و فعّالیتهاست. از این رو، با نظریه معنادرمانیِ۱ ویکتور فرانکل، نزدیک است. نظریه فرانکل، بر معناجویی افراد در زندگی تأکید دارد. او معتقد است که رفتار انسانها نه بر پایه لذّتگرایی نظریه روانکاوی فروید و نه بر پایه نظریه قدرتطلبی آدلر است؛ بلکه انسانها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود هستند.۲ اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد، احساس پوچی به او دست میدهد و از زندگی ناامید میشود و ملالت و خستگی از زندگی، تمام وجودش را فرا میگیرد؛ امّا به لحاظ مطالعات اسلامی، معناداری ـ که در ادبیات قدیم از آن به عنوان فلسفه زندگی یا هدف و نیّت رفتارها یاد میشد ـ، از جایگاه