ـ زندگیِ معنادار
سومین شکل زندگی خوب، «زندگی معنادار»۱ است. سلیگمن و همکاران معتقدند که زندگی بامعنا، عبارت است از: استفاده از استعدادها و توانمندیهای ذاتی در خدمت چیزی یا هدفی بالاتر از خویش. معناداری در زندگی با داشتن قصد و هدف (هدفمندی) در زندگی، مترادف است. تعلّق داشتن به آنچه که «نهادهای مثبت» خوانده میشود، از جمله مذهب، خانواده، اجتماع، ملّت و... میتواند معنای زندگی افراد باشد و فعّالیت در آن باره به آنان نوعی حسّ رضایتمندی و معناداشتن بدهد.
سلیگمن و دیگر روانشناسان با این توجیه که معنا داشتن (و حتّی معنایابی۲) با خشنودی در زندگی و شادکامی ارتباط تنگاتنگی دارند، آن را یکی از انواع زندگی خوب یا زندگی سعادتمند در نظر گرفتهاند.۳ سلیگمن و همکاران در مورد اهمیت داشتن معنا مینویسند: «ما معتقدیم که فقدان معنا یک علامت افسردگی نیست؛ بلکه نبود معنا علّت این بیماری است و نیز بر این باوریم که مداخلههایی که به ایجاد معنا منجر میشوند، افسردگی را کاهش میدهند».۴
بسته آموزشی روانشناسی مثبتگرا
به گزارش براتی،۵ سلیگمن و همکاران، بر اساس نتایج به دست آمده از مطالعات یاد شده و نیز دیگر مداخلههایی که از متون و منابع گوناگون و مبتنی بر انواع سهگانه زندگی خوب (زندگی شادمانه، زندگی درگیرانه و زندگی بامعنا) حاصل شده، به تدوین بستهای آموزشی برای افزایش خشنودی از زندگی و زندگی شادکامانه پرداختند و سپس در مطالعات گوناگون، اثربخشی آن را آزمودند. این بسته ـ که قابلیت اجرا به دو شکل گروهی و فردی را