رهنمون میسازد که شادکامی، سه قسمت عمده دارد: رضایت، عواطف مثبت و عواطف منفی.۱
به باور برخی صاحبنظران،۲ «Happiness» و «Subjective Well-being» ـ که به اختصار «SWB» خوانده میشود ـ، یک معنا دارند. تنها تفاوت آنها در عرفی بودن و آکادمیک بودن است؛ Happiness واژهای عرفی است که مردم بیشتر آن را میشناسند؛ امّا «SWB»، واژهای آکادمیک است. شاید بر همین اساس است که فروح،۳ معتقد است که شادکامی، اساساً مقولهای ذهنی۴ و مبتنی بر قضاوت ذهنی افراد است. از این رو، شناخت «SWB» میتواند تا حدود زیادی معنای شادکامی را نیز روشن سازد.
به نوشته کریستوفر کاراس، «SWB» به رضایتمندی افراد از «کیفیت زندگی»۵ شان اشاره دارد و جانشینی برای تحقیقات عینی ساختار کیفیت زندگی است، مانند: ثروت، میزان درآمد و انتظارات از زندگی. وی در بخش دیگری میگوید: بسیاری از واژهها در متون برای بیان اثرات مذهب و معنویت بر بهزیستی به کار برده میشوند. این واژهها عبارت اند از: بهزیستی شخصی، بهزیستی روانشناختی، بهزیستی شناختی، و کیفیت زندگی که در تحقیقات اخیر، زیر عنوان «بهزیستی روانی(SWB)» طبقهبندی میشوند.۶
دینر و همکاران، در راهنمای روانشناسی مثبتگرا مینویسند: بشر، زمانی به فکر افتاد که: چه چیزی، یک زندگی خوب را میسازد؟ دانشمندانی که در این باره مطالعه کردند، بر این باورند که عنصر اصلی یک زندگی خوب، آن است که فرد، خود را شبیه زندگی و با آن هماهنگ سازد، نه آن که زندگی را با خواستههای خود هماهنگ کند. بهزیستی روانی، به عنوان شناخت و ارزیابیهای مؤثّر در زندگی تعریف شده است. این ارزیابیها شامل