این ساختار، برگرفته از واقعیتهای زندگی است. لذا با جریان عمومیِ زندگی سازگار است؛ امّا چنین طرح منسجمی در نظریه آرگایل و دیگران به چشم نمیخورد. این را باید از نقاط قوّت الگوی اسلام دانست.
دهم. بحث فقدان عواطف منفی در نظریه آرگایل، بیشتر ناظر به موقعیتهای سخت و تنشزا و اضطرابآور در زندگی است. وی این بُعد را از رضامندی جدا کرده و به عنوان مؤلّفهای جداگانه، در نظر گرفته است. این تفکیک بر این اساس است که رضامندی، فقط ناظر به شرایط مثبت زندگی است، نه شرایط منفی و سخت؛ امّا بر اساس مطالعات اسلامی، دوران ناخوشایند و موقعیتهای سخت زندگی نیز داخل در عنوان رضامندی قرار میگیرند. از این رو، رضامندی به دو بخش رضامندی در خوشایند و رضامندی در ناخوشایند تقسیم میشود. این از توانمندیهای معارف دین است که رضامندی را در هر دو حالت خوشایند و ناخوشایند، تأمین میکند.
یازدهم. این نظریه، فراگیر نیست و تمامیِ موقعیتهای زندگی را پوشش نمیدهد. گذشته از خوشایند و ناخوشایند، بُعد دیگر زندگی یعنی «تکالیف» در ساختار مباحث اسلامی وجود داشت که در این نظریه، و هیچیک از دیگر نظریهها به چشم نمیخورد. این بخش از واقعیتهای زندگی ما نیز به رضامندی نیازمند است. گاه برخی از نارضایتیها از زندگی به خاطر تکالیف دینی و اخلاقی است. یک نظریه جامع، آن است که تمامی ابعاد زندگی را پوشش دهد؛ امّا این نظریه، این بخش را در بر نمیگیرد.
چهار. نظریه زندگی کامل
از نظریههای مهم در باره شادکامی، نظریه «زندگی کامل»۱ سلیگمن است. سلیگمن، الگویی از چهار نوع زندگی نیک را مطرح میکند که همچون نظریه ارسطو، بر یک نظام سلسلهمراتبی و از ساده به پیچیده، تدوین یافته است. سلیگمن، سادهترین زندگی از انواع چهارگانه زندگی خوب (نیک) را «زندگی لذّتبخش»۲ مینامد. پس از آن «زندگی