خورده است. هر چند در شادکامی، اختلافهای زیادی وجود دارد و هر کدام از مکاتب و نظریهپردازان، بر اساس اصول و مبانی خود، آن را به گونهای تعریف کردهاند، امّا همه در این تردید ندارند که سعادت، منتهای زندگی و هدف نهایی آن است و پس از آن، چیزی وجود ندارد و برای آن غایت دیگری در نظر گرفته نمیشود. بنا بر این، شادکامی، مسئله ساده و حاشیهای نیست؛ بلکه موضوعی سرنوشتساز و حیاتی بهشمار میرود.
از سوی دیگر، آنچه در صحنه عمومی جامعه به چشم میخورد، احساس ناکامی و ناشادکامی است. مردم معمولاً معنای شادکامی و عوامل آن را نمیشناسند. لذا از آن به دورند و یا دست کم، دچار احساس ناشادکامیاند. از این رو، ضروری است که معنا، مبنا و عوامل شادکامی به درستی شناسایی شوند و به مردم آموزش داده شوند تا احساس شادکامی و نشاط و خرسندی از زندگی به وجود آید.
این در حالی است که متون دینی، آکنده از آموزههای سعادتبخش و شادکام کنندهاند. دین در حقیقت، ارائه کننده برنامه شادکامی است. دین، تعریفی خاص از شادکامی دارد که با واقعیتهای نظام آفرینش و حیات انسانی، هماهنگ است و مبنایی مشخص در این باره دارد که بر اساس آن، عوامل متعدّدی قرار میگیرند و به تحقّق شادکامی کمک میکنند. این آموزهها ابتدا باید شناسایی و استخراج شوند و سپس طبقهبندی گردند و بر اساس آنها برنامهای تدوین شود. با این رویکرد، بررسیهای اندکی در این زمینه صورت گرفته که هم ناقصاند و هم ناکافی. این موضوع را در پیشینه اسلامی بحث، بیشتر بررسی خواهیم کرد. همه این امور نشان میدهند که این بخش از معارف اسلامی، به پژوهشی جدّی و عمیق نیازمند است که همه ابعاد شادکامی را بررسی نماید و با کشف سازه، مبنا و عوامل آن، الگویی اسلامی از شادکامی ارائه نماید. از این رو، پژوهش حاضر به این ضرورت پاسخ داده و بر آن است تا الگوی اسلامیِ شادکامی را ارائه و تبیین نماید.
۳. پیشینه پژوهش
هر چند این پژوهش در باره شادکامی در اسلام است، امّا از آنجا که با رویکردی روانشناختی به این موضوع مینگرد و پیش از این نیز در روانشناسی، به آن پرداخته شده