محرومیت، عامل نارضایتی؛ امّا سخن این است که مفهوم فقر و غنا چیست و به چه کسی فقیر و به چه کسی غنی گفته میشود؟ این جاست که دوباره مسئله شناخت و نقش آن در احساس مطرح میشود. شناخت ما از مفهوم فقر و غنا، به احساس فقر و غنا منجر میشود و در پی آن، به رضامندی یا نارضایتی میانجامد. بنا بر این، این یک بحث «معناشناسی» است.
باور غلط: تفسیر عینیِ فقر و غنا
تفسیر رایج، غنا را به معنای برخورداری از مال، امکانات و مسائل سختافزاری زندگی، و فقر را به معنای محرومیت از آنها میداند. این تفسیر، برای فقر و غنا ماهیتی اقتصادی در نظر میگیرد و معتقد است که انسانِ برخوردار از وسایل و امکانات لازم برای زندگی، غنی و دارا شمرده میشود و انسان فاقد آنها، فقیر و ندار. تفسیر عینی و اقتصادی از فقر و غنا، در متون دینی نیز وجود دارد؛ امّا منحصر به آن نیست. پرسش این است که آیا هر کسی که از امکانات لازم برای زندگی برخوردار است، از زندگی خود راضی است؟ و آیا هر کسی که از آنها محروم است، ناراضی است؟ پاسخ منفی است؛ زیرا صرف برخورداری از امکانات به عنوان یک واقعیت خارجی، کافی نیست؛ باید احساس بینیازی نیز در فرد به وجود آید. همچنین محرومیت از امکانات به عنوان یک واقعیت، تعیین کننده نارضایتی نیست؛ بلکه احساس فقر، تعیین کننده است. لذا چه بسا «دارا»هایی که احساس فقر دارند و چه بسا «ندار»هایی که احساس غنا دارند.
باور صحیح: تفسیر روانشناختیِ فقر و غنا
تفسیر دیگری که وجود دارد، تفسیر روانشناختی است. بر اساس این تفسیر، فقر و غنا پیش از آن که یک مفهوم اقتصادی و عینی باشند، یک مفهوم روحی و روانی اند. اساساً غنا، به معنای بینیازی است، نه دارایی، و فقر، به معنای نیازمندی است، نه نداری. مال و ثروت، یکی از لوازم احساس بینیازی است، نه این که معنای اصلی آن باشد. بر اساس این تفسیر، غنا یعنی برخورداری از احساس بینیازی در درون، و انسان غنی، کسی است که چنین احساسی دارد، هر چند از امکانات مادی بیبهره باشد؛ و فقر یعنی داشتن احساس نیازمندی در درون، و انسان فقیر، کسی است که چنین احساسی دارد، هر چند از امکانات