نمیبینند، همین که نعمتی به دستشان میآید، خوشحال میشوند، بدون این که بیندیشند که این امر، به دست خود آنان نیست، و این خداست که به مشیت خود، نعمت را به ایشان رسانده، و اگر او نمیخواست، نمیرسید، و همین که نعمتی را از دست میدهند، مأیوس میشوند. تو گویی خدا در این میان، هیچکاره است، و از دست رفتن نعمت، به اذن خدا نبوده! پس این مردم، ظاهربین و سطحی نگرند.۱
جالب این که در آیات ۴۹ و ۵۰ سوره فصّلت، به ریشه فَرِح و قَنوط، اشاره شده است. ۲ معنای کلّی این آیات، آن است که انسان، به خودش مغرور است. وقتی شرّی به او میرسد که از دفعش عاجز میماند، از هر خیری، مأیوس میگردد و به دعا و درخواست و توجّه به پروردگارش متوسّل میشود. اگر خیری نیز به او برسد، به آن خیر، سرگرم میشود، و به خودبینی و خودپسندی دچار میگردد و همان خیر، هر حقّ و حقیقتی را از یاد او میبَرَد.۳
امّا در آیه نخست، قرآن کریم، ریشه ناامیدیِ انسان را در زیادهخواهی و راحتطلبی انسان میداند. علّامه طباطبایی در این باره معتقد است که: معنای آیه این است که: انسان، از طلب خیر، خسته نمیشود، هر چه را که برای زندگیاش نافع ببیند، در طلبش بر میخیزد، و اگر شرّی به او برسد، بیش از اندازه دچار نومیدی و یأس میگردد؛ چون میبیند اسبابی را که به آنها تکیه داشت، همه از کار افتادهاند.۴
امّا در آیه دوم، ریشه فَرِح را خودخواهی و احساس مالکیت معرفی میکند. علّامه طباطبایی، عبارت (لَیقُولَنَّ هذا لِی) را این گونه تفسیر میکند: «یعنی میگوید: خود، مالک این خیر هستم، و به همین جهت، اختیار آن را دارم که هر کاری بخواهم با آن بکنم، و هر جور که بخواهم در آن تصرّف نمایم و احدی حق ندارد مرا از هیچ جهت از آن منع کند، و یا بر سر کاری از کارهایم از من حساب بکشد... بنا بر این، معنای آیه چنین میشود: سوگند