همچنین شادکامی، پایه نظریِ بنیادینی دارد و آن توحید است. این پایه نظری، خود چند جزء دارد:
یکی، مبانی الهیاتیِ نظریه توحید است که به صفات خود خداوند متعال میپردازد؛
دیگری، مبانی جهانشناختیِ نظریه است که به ابعادی از جهان (به عنوان محیط زندگی) میپردازد که مربوط به شادکامی بوده و خداوند، آنها را تنظیم کرده است؛
سومی، مبانیِ انسانشناختی این نظریه است که به ابعادی از انسان میپردازد که مربوط به شادکامی است و خودِ خداوند، آنها را تنظیم کرده است؛
و چهارمی، مبانیِ دینشناختی نظریه توحید است که به ابعادی از دین میپردازد که مربوط به شادکامی است و آنها را نیز خداوند تنظیم کرده است.
البته این مبانی، همگی در عرض هم قرار ندارند. هر چند مبانی، در رأس عوامل قرار دارند، امّا مبانی چهارگانه، خود در عرض هم نیستند و ارزش یکسان و جایگاه برابر ندارند. از این رو، مبانیِ خداشناختی در رأس قرار دارد و سپس از دل آن، مبانیِ انسانشناختی، جهانشناختی و دینشناختی خارج میشود و این بدان جهت است که همه امور عالم، از خدا و به دست خداوند است.
در بُعد خداشناسی ـ که مبنایی بنیادین است ـ، مهمترین مبانی آن است که اوّلاً «آفریدگارِ» همه هستی ـ از جمله انسان و جهان ـ است. لذا به تمام ابعاد وجودیِ آنها اشراف کامل دارد. ثانیاً «پروردگارِ» همه هستی است. لذا اختیاردار همه چیز است. از این رو، تقدیر و تدبیر همه چیز از جمله انسان، جهان و حتّی شادکامی، به دست او صورت میپذیرد. ثالثاً «دانا» است و هر آنچه انجام میدهد و حکم میکند، بر اساس حکمت و مصلحت است. رابعاً «عادل» است و هرگز به کسی ظلم نمیکند. لذا همه تقدیرهای او عادلانهاند. خامساً «رحمتگر و مهربان» است و نسبت به بندگانش، لطف و عنایت دارد. لذا بیش از استحقاق، به بندگان میبخشد و جز به نیکی با آنان رفتار نمیکند. همه اینها نشان میدهد که او تنها منبع شایسته برای تقدیر بهترینها برای بشر است. این، تبیینکننده نقش یگانه و بیبدیل «خداشناسی و توحیدباوری» در شادکامی است.
در بُعد انسانشناختی نیز مهمترین مبانی آن است که اوّلاً انسان، موجودی است که از دو بُعد مادی و معنوی تشکیل شده و هر کدام، اقتضائات خود را دارند. به همین جهت،