دارای آثار بیشتر است. با همین بیان، علّت این که چرا آن زندگی را با وصف «طیّب» توصیف فرموده، روشن میشود، گویا حیاتی است خالص که خباثتی در آن نیست که فاسدش کند و یا آثارش را تباه سازد.۱
بنا بر این، شادکامی را باید با توجّه به انواع و مراتب حیات انسانی تعریف کرد. شادکامی، چیزی خواهد بود که حیات دنیوی، حیات اُخروی و حیّات طیّبه را در بر میگیرد. این مطلب، با آنچه در معنای سعادت و سطوح آن و الگوی ارتباط سطوح آن با یکدیگر گفتیم، تناسب دارد.
چهار. اراده و اختیار
هر چند خداوند متعال به لحاظ تکوینی، ماهیت، چارچوب و ساختار، شادکامی را تنظیم مینماید و به لحاظ تشریعی، برنامه رسیدن به آن را نیز ارائه میکند، امّا این برای تحقّق شادکامی، کافی نیست؛ بلکه به خواست و فعالیت خودِ بشر نیز بستگی دارد. بر اساس تفکّر شیعه، تحقّق اموری که به سرنوشت بشر مربوط میشوند، به خواست و فعالیت خود فرد بستگی دارد و این، نه کاملاً به وی واگذار شده و نه اجباری است. بشر، اختیار دارد و میتواند برنامه تنظیم شده از سوی خداوند متعال یا غیر او را انجام دهد. البته رفتن به راهی دیگر، قطعاً به شادکامی ختم نمیشود؛ ولی به هر حال، وی در این که کدام را انتخاب نماید، اختیار دارد.
همان گونه که مشهود است، این موضوع، زیرمجموعه بحث جبر و اختیار است. جبر و اختیار، از مباحث چالشی در کلام است و جنبههای گوناگونی دارد که جای طرح آنها در این جا نیست۲ و فقط به اندازهای که به بحث ما کمک کند، به آن میپردازیم.
بنا بر دیدگاه شیعه ـ که در روایات از آن به عنوان «امر بین امرین» و «منزلة بین المنزلتین» یاد میشود ـ، خداوند، نه انسان را به فعل ارادیاش وادار و مجبور میکند به گونهای که او قدرت خودداری از آن را نداشته باشد و نه او را به کلّی به حال خود وا میگذارد، به گونهای که هر کاری برای او روا و مباح باشد؛ بلکه به او تواناییای بخشیده که به وسیله آن و به اراده و اختیار خود، کاری را انجام دهد یا از آن خودداری کند و در عین حال، برای انسان، حدود و رسومی تعیین کرده است. مثلاً به انجام دادن برخی اعمال، امر