به همراه همکاران خود، در جهت ارتقای هیجانهای مثبت، طی مطالعهای، مداخلههایی را تحت عنوان «شبه تجربههای شخصی»۱ تدوین و اجرا کردند. این مداخلات عبارت اند از: شناخت ماجراهای خود؛ القای هیجانهای مثبت برای کمک به خلاقیت؛ و بیشتر شدن همپوشانی خود ـ دیگری پس از تجربه هیجانهای مثبت.۲
بررسی و مقایسه
آنچه در این باره میتوان گفت این است که: اوّلاً به نظر میرسد این نظریه، تفسیری هیجانی از شادکامی دارد و تنها عنصر آن را هیجانات مثبت میداند. این که هیجانات مثبت، نقش مهمی در شادکامی دارند، قابل انکار نیست. در مطالعات اسلامی نیز بخش مهمّی از شادکامی، به این بخش اختصاص دارد و ما آن را در بحث نشاط، طرح کردیم؛ امّا سؤال این است که آیا شادکامی فقط بُعد هیجانی دارد؟ آیا بُعد شناختی و رفتاری ندارد؟ این نظریه، هر چند به اندازه خود درست است، امّا فراگیر نیست و دیگر ابعاد وجودیِ انسان و دیگر ابعاد شادکامی را در برنمیگیرد. درست است که کارکرد توسعه و بسط، موجب افزایش قدرت تفکّر و خلاقیت میشود، ولی به هر حال، مرکز ثقل در این نظریه، «هیجان» است و دیگر مؤلّفهها متأثّر از آن اند. لذا این نظریه، در بخشی از شادکامی تأثیر دارد؛ امّا همه شادکامی را در برنمیگیرد.
ثانیاً آن تبیینی که در نظریه فردریکسون در باره نقش هیجانها وجود دارد، بیشتر ناظر به نشاط و شادابی است تا کلّ شادکامی. وقتی گفته میشود که هیجانهای مثبت، موجب توسعه روانی و زمینهسازی برای فعّالیت میشوند، به همان معنای نشاط ـ یعنی سرزندگی، پویایی و تحرک ـ اشاره دارند. از این رو، میتوان گفت که این نظریه، درست است؛ امّا در اندازه خود، و با دیدگاه اسلام هماهنگ است؛ امّا با جزئی از آن.
ثالثاً تبیین فردریکسون در باره نقش هیجانهای مثبت یعنی «گسترش و ساخت»، هر چند غلط نیست، امّا کامل هم به نظر نمیرسد. بر اساس منابع، دیدگاه اسلام یک دیدگاه