نخست، رشد سطح زندگی مادّی که بر اساس آن، مردم به دنبال چیزی فراتر از بقا بودند. دیگری، رویکرد دموکراتیک در احترام گذاشتن به اندیشه و احساس افراد در باره زندگیشان. سوم، رواج روزافزون فردگرایی در جهان که توجّه افراد را به احساسات و باورهای خودشان معطوف میسازد.۱ بر این مبنا، نظریههای گوناگونی نیز ارائه شده که در فصل هفتم به آنها خواهیم پرداخت.
چهار. اسلام
در متون دینی (قرآن و حدیث) نیز این مسئله به صورت گسترده، مورد بحث قرار گرفته است. به همین جهت، اندیشمندان مسلمان نیز به این موضوع پرداختهاند که شاید بیشتر، رویکرد اخلاقی داشته باشد. امّا با رویکرد روانشناختی، تنها یک پژوهش اختصاصی توسط کاظم علیمحمّدی به عنوان پایاننامه کارشناسی ارشد، صورت گرفته که در سال ۱۳۸۸ دفاع شده است. این پژوهش، هر چند به شادکامی از دیدگاه اسلام و ساخت آزمون آن اختصاص دارد، امّا مباحث اسلامی آن به شدّت اندک است.
ایشان، بیشتر به بررسی دیدگاههای روانشناسان، فلاسفه و حکمای اسلامی پرداخته است و در بحثی کوتاه، آیات و روایاتی را بیان نموده و بدون این که پایه روشن و متقنی برای شادکامی از دیدگاه اسلام ارائه کرده باشد، عوامل آن را در چهار گروه دستهبندی کرده که عبارتاند از: ۱. مقوله زیستی ـ رفتاری؛ ۲. مقوله عاطفی ـ معنوی؛ ۳. مقوله شناختی (فکری ـ ذهنی)؛ ۴. مقوله صفات شخصیتی.
وی برای یافتن آیات و روایات، بیش از سی کلیدواژه را معرفی کرده است؛ ولی مشخص نیست چه توجیهی دارد و بر چه اساسی این واژهها انتخاب شدهاند که این به دلیل فقدان پایه و چارچوب نظریِ مشخّص است. البته کار ایشان در حدّ خود قابل تقدیر است؛ امّا نمیتواند مورد اتّکا قرار گیرد؛ بویژه که ایشان آزمونی برای سنجش شادکامی ارائه کردهاند که در این مسئله باید با احتیاط عمل نمود.
کار نقلی ـ تحلیلی دیگری که صورت گرفته و تا حدود زیادی به این موضوع نزدیک