آن پرداختهاند که گزارشی از آن را در اینجا خواهیم آورد.
یک. متفکّران یونانی
از متفکّران یونانی، افرادی همچون: سقراط، افلاطون و ارسطو به این موضوع پرداختهاند. سقراط (۴۷۰۳۹۹ ق.م)، سعادت را غایت نهایی انسان میداند و آن را بیشترین غلبه لذّت بر درد و رنج معرفی میکند. همچنین فضیلت را برای تأمین سعادت، کافی میداند و آن را به استفاده درست از تمام خیرات متعارف مانند: سلامتی، ثروت، قدرت و... تعریف میکند.
افلاطون (۴۳۰۳۴۷ ق.م) نیز به این موضوع پرداخته و معتقد است که سعادت، آمیزهای از «معرفت عقلی» و «لذّت بدنی و حسّی» است و هر کدام را بدون دیگری ناکافی میداند. وی در باب مؤلّفه اوّل، چهار فضیلت را نام میبرد که عبارتاند از: ۱. حکمت؛ ۲. شجاعت یا همّت؛ ۳. اعتدال یا خویشتنداری؛۴. عدالت. همچنین وی لذّتی را جزء سعادت میداند که پیامد منفی نداشته باشد، گناه نباشد و همراه با اعتدال باشد.
ارسطو (۳۸۴۳۲۲ ق.م) کاملترین و عالیترین غایت را سعادت میداند و معتقد است که هر آنچه را که پایینتر از آن باشد باید عوامل و وسائط سعادت نامید، نه خود سعادت. سپس وی از «فعالیت نفس بر وفق فضیلت» یا «نفس توأم با عالیترین و کاملترین فضایل» به عنوان آن امر خیری که غایت نهایی است، یاد میکند.
زنون(۳۴۰۲۷۰ ق.م) خود را پیرو سقراط معرفی میکند و همانند وی فضیلت را غایت نهایی زندگی برمیشمرد؛ امّا با وی در تعریف فضیلت، اختلاف دارد و آن را به «موافقت فعل انسان با قانون طبیعت، یا موافقت اراده انسانی با اراده الهی» تعریف میکند و بر همین اساس، به ارزشگذاری نیز اقدام میکند و معتقد است آنچه موافق طبیعت است، ارزشمند است و آنچه مخالف آن است، بیارزش، و آنچه نه موافق است و نه مخالف، خنثاست.
در همان زمان، اپیکور (۳۴۰۲۷۰ ق.م) همانند کورنائیان بر این باور بود که لذّت، غایت نهایی زندگی است و هر موجودی در جستجوی لذّت است و خوشبختی در آن نهفته است. وی معتقد بود که لذّت، نخستین خیر است که ذاتیِ انسان و همزاد اوست و با توجّه به آن، هر انتخاب و اجتنابی صورت میپذیرد. البته لذّت در نظر وی بیشتر عبارت است از: