در سال ۱۹۹۲م، نوسبام،۱ «نظریه فهرست اهداف»۲ را ارائه کرد که بر اساس آن، شادکامی، عبارت است از: دستیابی به تعدادی از اهدافِ حقیقتاً ارزشمند زندگی، مانند: شغل، دوستی، آموزش، معرفت، آسایش و رفاه مادی و سلامت.
هرچند که لذّتگرایی در قرن بیستم در اغلب متون روانشناسی به شکلی خود را نشان داد، امّا تردیدی نیست که رویکرد روانشناسی در هزاره جدید، به ویژه روانشناسی مثبتگرا، بیش از آن که بر رویکرد لذّتگرا مبتنی باشد، بر پایه رویکرد سعادتگراست.۳
ویسینگ۴ در سال ۱۹۸۸م، و وان اِدِن۵ در سال ۱۹۹۴م، یک سازه بهزیستی ـ روانشناختی کلّی را معرفی کردند که به وسیله احساس انسجام و پیوستگی در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلّی از زندگی، مشخّص و اندازهگیری میشود. آنها تأکید میکنند که بهزیستی روانی، سازهای چهاربُعدی است که شامل: عاطفه، شناخت، رفتار و روابط بین فردی میشود.۶
در سال ۱۹۹۱م داینر،۷ سندویک۸ و پاووت،۹ دریافتند که توازن کلّی میان هیجانهای مثبت و منفی افراد، پیشبینی کننده «احساس بهزیستن»۱۰ آنان است. بنا بر این یافته، کهنمن۱۱ در سال ۱۹۹۹م، اظهار کرد که شادیِ عینی، با ردیابیِ احساسهای زودگذرِ خوب
1.. Nosbaum.
2.. objective list theory.
3.. براتی، فرید، ۱۳۸۸، اثربخشی مداخلات روانشناسی مثبتگرا جهت افزایش نشاط، خشنودی از زندگی، معناداری زندگی و کاهش افسردگی، تدوین مدلی برای اقدام، رسالۀ دکتری، چاپ نشده، تهران: دانشگاه علّامه طباطبایی.
4..Wissing, M.P.
5.. Van Eeden, C.
6.. کزّازی، نجم السادات، ۱۳۸۶، بررسی رابطۀ جهتگیری مذهبی با بهزیستی روانی دانشجویان دانشگاه علّامه طباطبایی، پایاننامۀ کارشناسی، چاپ نشده، قم: دانشگاه پیام نور، ص۸.
7.. Diener, E.
8.. Sandvik, E.
9.. Pavot,W.
10.. Subjective well ـ being.
11.. Kahneman, D.