مصلحتها توسط والدین در نظر گرفته میشود و فرزندان از تصمیمات شتابزده و احساسی خودداری میکنند، و هم خواست و علاقه فرزندان در نظر گرفته میشود و از تحمیل نظر والدین جلوگیری میشود.۱
با توجّه به آنچه گذشت، مشخّص میشود که تغییر شیوه ازدواج و همسرگزینی در زمان ما، از عوامل مهم در ناپایداری و ناکامی خانوادههاست. ازدواجهای اجباری و استبدادی، هر چند به نظر میرسد تعداد آنها زیاد نیستند، امّا در برخی مناطق سنّتی ایران، بیشتر به چشم میخورند. ازدواجهای استقلالی و عاشقانه هم که تعدادشان رو به افزایش است و در شهرهای بزرگ و مجامع دانشگاهی بیشتر به چشم میخورند، موجب میشوند که عناصر اصلی کامیابی و رضامندی خانواده تحقّق نیابد و بدین سان خانواده، ناپایدار میگردد و آینده آن مبهم، و به آسیبهای گوناگون دچار میشود.
در الگوی بَد تصمیمگیری، یا خواست طرفین در نظر گرفته نمیشود و یا فقط خواست و علاقه طرفین، محور تصمیم قرار میگیرد. آنچه اکنون بیشتر با آن رو به رو هستیم، الگوی استقلالیِ تصمیمگیری است که بر پایه عشق و علاقه دختر و پسر قرار دارد و البته پیوندی تنگاتنگ با معیارهای بَد دارد! بدیهی است که این شیوه همسرگزینی نمیتواند تضمین کننده یک زندگی موفّق باشد. گذشته از مطالعات اسلامی، مطالعات تجربی نیز همین مسئله را اثبات کرده است. در جوامع غربی، شاهد رواج ازدواج عاشقانه یا رمانتیک هستیم. در این شیوه، که جنبههای احساسی بر عقلانی غلبه دارد، نهاد خانواده در غرب را با معضل بیسابقهای روبهرو کرده است؛ زیرا اگر عشق، تنها اساس خانواده باشد، زمانی که رو به افول میرود، باید در انتظار بیثباتی خانواده بود. به همین دلیل، برخی از محققان غربی بر این باورند که بالا رفتن میزان طلاق، یک پدیده کوتاهمدّت نیست؛ بلکه کفّاره مفهوم جدید ازدواج است!۲
نتیجه بررسیهای گوپتا و سینگ۳ بر روی پنجاه زوج نشان داده همسرانی که به خاطر