دارند. یکی از آنها صفت «مُحیط (فراگیرنده)» است. صفت «مُحیط (فراگیرنده)»، اسم فاعل از «أحاطَ، یحیطُ» و از ریشه «حوط» به معنای «حلقه زدن چیزی بر چیز دیگر» است. حوط، چیز گردی از نقره است که زن بر پیشانی خود میبندد.۱ حائط، به معنای دیوار است؛ چون دیوار، اشیای درون خود را فرا میگیرد.۲ جمله «أحاط القوم بالبلد إحاطةً»، به این معناست که: «مردم از همه طرف به دور شهر، حلقه زدند».۳
در قرآن و احادیث، خداوند، محیط بر هر چیزی از جمله انسانها دانسته شده است و این احاطه، از جهت علم و قدرت اوست ـ چنان که در آیة: (وَأَنَّ اللّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکلِّ شَیءٍ عِلْمَا؛۴ و خداوند به همه چیز، احاطه علمیدارد) آمده است ـ نه با ذات؛ چون مکانها محدودند و جهتهای چهارگانه، آنها را در برگرفتهاند و اگر احاطه خدا با ذاتش بود، ذات خدا الزاماً دارای جهتهای چهارگانه میشد؛ یعنی خدا، بالا و پایین و چپ و راست پیدا میکرد.
صفت دیگری که از فروع محیط بودن بهشمار میرود و میتواند ابعاد علم خدا را روشن سازد، «الأوّل و الآخر» است و مراد از آن، اوّل و آخر مطلق است، نه نسبی. این معنا، به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ کس جز او، اوّل و آخرِ مطلق نیست. در قرآن کریم، این دو واژه، تنها یک بار به این معنا آمدهاند: (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ).۵
علّامه طباطبایی گفته است: «منظور از اوّل بودن و آخر بودن خداوند، احاطه او به تمام اشیاست. هر موجودی که اوّل فرض شود، از آن جا که خداوند متعال بر آن احاطه دارد، خداوند، پیش از او قرار میگیرد، و هر موجودی که آخِر فرض گردد، خداوند متعال به دلیل احاطه بر او، پس از آن است.... بنا بر این، اوّل بودن و آخر بودن خداوند، دو فرع از فروع صفت «محیط» است و محیط، خود از شاخههای قدرت مطلق اوست... و ممکن است که