غیرقابل وصف ایستاده و جمع خاصی را از انبوه متقاضیان انتخاب کرده و سوار میکنند، همه میدانند که مقصد سفر بسیار مهم است، ولی به هیچکس از چگونگی آن خبر نمیدادند. بالاخره جمع محدودی از جمعیت عظیم حاضر را سوار و حرکت کردند.
در نزدیکیهای مقصد، بوی عطر عجیبی به مشام رسید که همه را مدهوش کرد. بعد فهمیدیم همه این عطر از فضای باغ غیرقابل وصفی متصاعد است. دم باغ همه را پیاده کردند. باز هیچ کس نمیدانست در داخل باغ چه خبر است. آنجا هم از همین جمعیت محدود، اکثر افراد را راه ندادند.
فردی بود از بستگان بنده، هر چه اصرار کردم [که به او اجازه ورود بدهند]، سه عیب از او گفتند _ که دقیقاً نقصهای مهم معنوی اوست _ و فرمودند به جهت این عیبها نمیتواند وارد شود. سپس افراد منتخب را گروه گروه وارد باغ میکردند. بنده و جناب حجة الاسلام اوسطی و جناب حجة الاسلام حاج شیخ محمود عبداللهی و مرحوم حاج شیخ معصومی را با هم وارد باغ کردند.
بعد از ورود فهمیدیم که مولایمان مولی الکونین حضرت بقیة الله _ ارواحنا فداه _ داخل باغ هستند. حضرت در خیمهای وسط باغ بودند. به محضر مقدسشان رفتیم، شیرینی و عظمت محضر قابل وصف نیست. بنده ناگهان به یادم افتاد که این بهترین فرصت است که با کسب نظر مستقیم از حضرت [در باره ماندنم در کرمانشاه] تصمیم بگیرم. پس از سؤال بنده، حضرت _ روحی فداه _ آنچنان روی در هم کشیدند که هنوز پس از سالها تلخی آن در ذائقه بنده مانده است و فرمودند:
«دل من از دست روحانیون خون است که یا در قم و حوزههای مشابه آن به بهانههای مختلف میمانند یا به جاهای خوش آب و هوا و همراه با اقبال مردم میروند. پس این گونه مناطق را _ که بسیارند _ چه کسانی تأمین نیاز کنند!»