مطهّر بتوانند شما را دفن کنند. جناب آقای واعظ طبسی (تولیت حرم مطهر رضوی) هم بر این مسئله اصرار دارند.
میرزا در همان حال بیماری کمی برآشفتند و فرمودند: من مقلّد کسی نیستم. خودم درک دارم و میفهمم. به همین شکلی که گفتهام عمل شود.
من وقتی برآشفته شدن میرزا را دیدم، از گفته خود پشیمان شدم.
موقع خداحافظی به میرزا عرض کردم: من تاکنون به دلیل اینکه اجازه نمیدادید، دست شما را نبوسیدهام. دوست دارم هماکنون به من این اجازه را بدهید!
ایشان با لبخند ملیحی فرمودند: این بار هم اجازه نمیدهم.
من هم گفتم چشم! و خداحافظی کردم.
چند روز بعد، میرزا جواد آقا به رحمت ایزدی پیوستند. مردم مشهد، علما و بزرگان، همه برای تجلیل و تشییع، گرد هم آمدند. در جلسهای با حضور حضرات آیات: فلسفی، مروارید و فرزند آن مرحوم (به نام حاج اکبر آقا)، آقای مروارید فرمودند: با توجه به وصیت ایشان خوب است در قبرستان کوهسنگی دفن شوند.
حاج اکبرآقا گفتند: قبرستان کوهسنگی، قبرستانی خصوصی است و آنجا نباید دفن شوند. [چون بر خلاف روش و خواست ایشان است].
بالاخره قرار بر این شد که ایشان را در بهشت رضا دفن کنند.
یکی از علاقهمندان به مرحوم میرزا رفته بود یک عِماری۱ دست کرده بود تا میرزا را داخل آن گذاشته و تشییع کنند. پسر مرحوم میرزا مخالفت میکرد و میگفت: تابوت هم باید مثل تابوتی باشد که عموم مردم را در آن حمل میکنند.
سازنده تابوت هم به شدت اصرار میکرد و حاج اکبرآقا هم اجازه نمیداد. قرار شد موضوع را از آقای [آیة الله میرزا علی آقا] فلسفی بپرسیم و هر چه ایشان فرمودند عمل کنیم. به اتفاق، خدمت آقای فلسفی مطلب را مطرح کردیم. ایشان از حاج اکبرآقا پرسیدند: آیا مرحوم میرزا در وصیتنامه خود، چیزی در این باره نوشتهاند؟
پاسخ داد: نه.
فرمودند: آیا به شما به صورت خصوصی وصیت کردهاند؟
گفت: نه.
فرمودند: پس شما تکلیف ندارید.
بنا بر این، مشکل، مرتفع شد و با همان عماری تشییع شدند.
از نکات دیگری که فرزندان مرحوم میرزا به من میگفتند، این بود که میرزا فرموده بود: اگر من در جبهه شهید شدم، همان جا برای من قبری بکَنید و مرا در آن دفن کنید. برای من یک جلسه فاتحه هم بیشتر نگیرید و... .