سه. اهمیت خداباوری
پدرم میفرمود: برخی از روحانیون، عادل، عالم، مجتهد و زندیق اند!
و توضیح میداد که مقصودش این است که گناههای متعارف را انجام نمیدهند، فروع را به اصول، خوب رَد میکنند، اما خدا را باور نکردهاند!
چهار. آموزش مخالفت با نفس
از پدرم پرسیدم: چرا شما این قدر به آقای شیخ مرتضی زاهد احترام میکنید؟
فرمود: ایشان تا رسائل و مکاسب بیشتر نخوانده بود، ولی به تور یک مربی میخورد و مسیرش عوض میشود.
پدرم میفرمود: ایشان استاد من در تعلیم مخالفت با هوای نفس بود، ولی مسائل فقهی را از من سؤال میکرد. شیخ مرتضی به طور خیلی عادی مسائل «غیبی» را میگفت.
پنج. ترس از سوء خاتمه
پدرم فرمود: من به شیخ مرتضی زاهد گفتم: من از عاقبت خود میترسم.
ایشان فرمود: آمیرزا! تو عاقبت به خیری، چون شبها قبل از خواب به خداوند متعال میگویی: خدایا! من بنده مطیع تو نیستم. من یک زندیقم. به من رحم کن!
و درست میگفت!
شش. تکرار برخی از جملات در نماز
پدرم موقع نماز برخی از جملات قرائت را تکرار میکرد. از ایشان پرسیدم: چرا تکرار میکنید؟ آیا شک میکنید؟
فرمود: نه، احساس میکنم حضور قلبم قطع شد.
هفت. تکرار مراسم شبهای قدر
ایشان شبهای احیا در ماه رمضان، مجدداً تنهایی مراسم احیا را تکرار میکرد.