311
خاطره‌هاي آموزنده

حالات شیخ، دو روز قبل از وفات

این جانب (ری‌شهری)‌ در تاریخ ۱۱/۸/۱۳۷۶ به محضر استاد فرزانه مرحوم علامه محمدتقی جعفری رسیدم. این دیدار در کتابخانه شخصی آن عالم ربّانی _ رضوان الله تعالی علیه _ انجام گرفت. در بالای قفسه کتاب‌ها شعری نغز و پر محتوا درباره نقش کار و کوشش در موفقیت _ که با خطی زیبا نوشته شده بود _ جلب توجه می‌کرد:
تا رسد دستت، به خود، شـو کارگـرچون فُتی از کار، خواهی زد به سر۱
استاد ضمن بیان خاطراتی شیرین و آموزنده داستان این شعر را برای نگارنده نقل فرمود که برای حفظ امانت و دقت در نقل، متن آن را از نوشته استاد می‌آوریم:
استاد بسیار وارسته از علائق مادّه و مادّیات، و حکیم و عارف بزرگ مرحوم آقا شیخ مرتضی طالقانی _ قَدَّسَ اللهُ سِرَّه _ که در حوزه علمیّه نجف اشرف در حدود یک سال و نیم خداوند متعال توفیق حضور در افاضاتش را به من عنایت فرموده بود، دو روز به مسافرت ابدی‌اش مانده بود که مانند هر روز به حضورش رسیدم. وقتی که سلام عرض کردم و نشستم، فرمودند: برای چه آمدی آقا؟
عرض کردم: آمده‌ام که درس را بفرمایید.
شیخ فرمود: برخیز و برو، آقا جان! برو! درس تمام شد.
چون آن روز، دو روز مانده به ایّام محرّم بود، خیال کردم که ایشان گمان کرده است که محرّم وارد شده است _ و درس‌های حوزه نجف هم برای چهارده روز به احترام سرور شهیدان امام حسین علیه السلام تعطیل می‌شد _ و لذا درس‌ها هم تعطیل شده است. عرض کردم: دو روز به محرّم مانده است و درس‌ها دائر است.
شیخ در حالی‌که کمترین کسالت و بیماری نداشت و همه طلبه‌های مدرسه مرحوم آیة الله العظمی آقا سیّد محمّد کاظم یزدی _ که شیخ تا آخر عمر در آنجا تدریس می‌کرد _ از سلامت کامل شیخ مطّلع بودند، فرمودند: آقا جان! به شما می‌گویم درس تمام شد! من مسافرم. خر طالقان رفته، پالانش مانده! روح رفته، جسدش مانده!
این جمله را فرمود و بلافاصله گفت: «لا إله إلا الله» و در این حال، اشک از چشمانش سرازیر شد و من در این موقع متوجّه شدم که شیخ از آغاز شدن مسافرت ابدی‌اش خبر می‌دهد با این که هیچ‌گونه علامت بیماری در وی وجود نداشت و طرز صحبت و حرکات جسمانی و نگاه‌هایش کمترین اختلاف مزاجی را نشان نمی‌داد.
عرض کردم: حالا یک چیزی بفرمایید تا بروم.
فرمود: آقا جان فهمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو:
تا رسد دستت، به خود، شـو کارگـرچون فُتی از کار، خواهی زد به سر
بار دیگر کلمه «لا إله إلا الله» را گفت و دوباره اشک از چشمان وی به صورت و محاسنش سرازیر شد... .
پس‌فردای آن روز، ما در مدرسه مرحوم صدر اصفهانی... اولین جلسه روضه سرور شهیدان امام حسین علیه السلام را برگزار کرده بودیم. مرحوم شیخ محمد علی خراسانی که از پارساترین وعّاظ نجف بودند، آمدند و روی صندلی نشستند، و پس از حمد و ثنای خداوند و درود فرستادن بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و‌آله گفتند: اِنّا لله و انّا إلیه راجعون. شیخ مرتضی طالقانی از دنیا رفت.۲

1.. مثنوی مولوی.

2.. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه: ج۱۳، ص۲۴۷ _ ۲۴۸.


خاطره‌هاي آموزنده
310
  • نام منبع :
    خاطره‌هاي آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری
    تعداد جلد :
    1
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9063
صفحه از 371
پرینت  ارسال به