285
خاطره‌هاي آموزنده

می‌گوید. دانستم كه این كلمات، كلمات انسان نیست، حتی متن انگلیسی قرآن كریم نیز مرا جذب می‌کرد.
آیات قرآن همگی درس است. وقتی که در باره بهشت می‌فرماید و شما را به اعمال نیک فرا می‌خواند تا به بهشت برین دست یابید، یتیمان را پناه دهید، آن‌ها را اطعام كنید، نماز به جای آورید و به نیازمندان كمک كنید، همگی از امور اساسی در دین محسوب می‌شوند كه شنیدن آن اشک را بر چشمان من جاری می‌كند؛ زیرا این‌ها همان مفاهیمی هستند كه من به دنبال آن‌ها بوده‌ام.
در قرآن به آیات دیگری هم می‌رسیم كه از تاریخ مردمی می‌گوید كه عذاب الهی بر آنها نازل شد. صحبت از قوم عاد، ثمود، نوح، فرعون و دیگر اقوام مطرح می‌شود که همگی آنان عبرت آموز است و درس‌هایی از گذشته برایمان دارد تا بفهمیم که چه كارهایی باید انجام دهیم یا ندهیم؛ زیرا آن‌ها تمدن‌های گذشته بودند، مردمی بزرگ در گذشته كه نه تنها ایمان نداشتند، بلكه علیه پیامبران خود گام بر داشتند، آن‌ها حتی تا آنجا پیش رفتند كه پیامبران را مثله كردند. لذا به خاطر آنچه انجام دادند به شدت مجازات شدند.
بر من عیان شد كه انسان‌ها باید عمل صالح انجام دهند. باید به این حقیقت ایمان كامل داشته باشیم كه زندگی این جهان، زندگی ابدی نیست، موقتی است و ما در این جهان برای مدتی طولانی باقی نمی‌مانیم. قرآن به ما آموخته است كه این زندگی موقتی است.
خداوند توصیه می‌فرماید که مؤمنان باید کارهای نیک هر چند کوچک را انجام دهند که برای آن‌ها پاداشی است و در مقابل از هر کار بدی بپرهیزند، هر چقدر هم که کوچک باشد، برای آن تنبیهی هست. این جملات برای اثبات عدالت پروردگار كفایت می‌كند. در واقع این بیان قرآن توصیه‌ای كامل است كه ذهنیت مرا از الهیاتی که در مسیحیت به عنوان مبلغ مسیحی آموخته بودم تغییر داد. برای من قرآن بسیار جذاب است و دید، ذهن و نگاه مرا تغییر داده است.
در گذشته بر این عقیده بودم كه خداوند مساوی تثلیث و تثلیث برابر وحدانیت است و این در حالی است كه قرآن می‌فرماید: «هیچ چیز قابل مقایسه با او نیست». این گفتار به ویژه در سوره اخلاص بیان می‌شود كه: «بگو او خدای یکتاست، آن خدایی كه از همه بی‌نیاز و همه عالم به او نیازمند است، نه زاده است و نه زاییده شده و نه هیچ كس مثل و همتای اوست»۱ . لذا دیدگاه‌هایی كه خداوند را صاحب فرزند می‌دانند و برای او پدر یا فرزند در نظر دارند، همه مردود هستند.
در باور و فلسفه یونانیان عقیده بر خدایان و اله‌های مختلفی است؛ خدایانی كه به زمین می‌آیند. من به این مطلب عقیده ندارم؛ زیرا با قرآنی مأنوس شدم كه همه ذهنیات، دیدگاه‌ها، تحلیل‌ها و هر چیز دیگری در باره دین و خداوند را در من تغییر داد.
• شما در ابتدا به اهل سنت گرایش پیدا کردید و سپس به مکتب اهل بیت علیهم السلام مشرف شدید. چگونگی و زمان این تغییر را توضیح بدهید.
در فیلیپین اكثریت مسلمانان سُنّی هستند. لذا آشنایی اوّلیه من با اسلام از طریق اهل سنّت بود. زمانی پیش آمد که من سفرهای متعددی به لیبی، امارات متحده عربی، عربستان و بسیاری از كشورهای اسلامی داشتم و به تبادل نظر با دیگران پرداختم. وقتی متوجه شدم مذاهب دیگر اسلامی نیز وجود دارند، شروع به تحقیق عمیق در این زمینه كردم. البته قبل از آن هم مایل بودم در باره برادران مسلمان دیگر بدانم، امّا اشتیاقی نداشتم تا در مورد اهل البیت علیهم السلام بدانم.
تقریباً بیشتر مذاهب اسلامی؛ از جمله مالکی، حنبلی، شافعی، جعفری و... را مورد مطالعه قرار دادم. زمانی كه به مذهب جعفری رسیدم به نظرم رسید كه مذهبی منطقی‌تر است. بعدها دریافتم این مهم مدیون تعالیم اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و‌آله‌ است و معنای امامت را در آنجا دریافتم؛ مقوله‌ای كه نمی‌توان آن را از تعلیمات اسلام و جهان اسلام جدا كرد و لذا جهان اسلام بدون آن با مشكلات عدیده‌ای روبروست و

1.. سورۀ توحید: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ).


خاطره‌هاي آموزنده
284

۵ / ۴

خاطره‌ای از سفر به فیلیپین

«سرگذشت یک مبلّغ توانمند مسیحی که مسلمان شد»

در تاریخ ۴/۵/۱۳۹۰ برای شرکت در همایش حج فیلیپین، عازم این کشور شدم. پس از برگزاری همایش، روز شنبه ۸/۵/۱۳۹۰ با هواپیما به شهر سیبو رفتیم. به دلیل تأخیر، هواپیما قدری از ظهر گذشته بود که وارد سیبور شد. برای ادای نماز به مسجدی راهنمایی شدیم، گفتند: دو ساعت قبل جمعیتی در مسجد منتظر ما بودند که به علت تأخیر هواپیما، ما نتوانسته بودیم در وقت مقرّر در مسجد حاضر شویم.
در میان جوانانی که به استقبال آمده بودند، چهره شخصی به نام استاد نجیب محمد رسول، جلب توجه می‌کرد. او یکی از مبلّغین مسیحی بود که پس از تحقیقات فراوان، اسلام را پذیرفته بود و در آن تاریخ، مسئول و مجری برنامه رادیویی صوت الاسلام در شهر سیبور بود. وی حدود ده سال قبل ترور شده و چشم‌های او آسیب دیده و قسمتی از دست‌هایش نیز قطع شده است.
او را فردی فوق‌العاده تیزهوش و سخنوری توانا یافتم که سرگذشتی بسیار شنیدنی دارد. پس از ادای نماز ظهر و عصر به جماعت، همراه ایشان به رستورانی رفتیم. قبل از نماز، حدود یک ساعت با وی درباره علت مسلمان شدن او صحبت کردم، پاسخ‌های او بسیار جالب و شنیدنی بود.
جالب‌ترین قسمت‌ سخنان او این جملات بود: در مسیحیت کسی نبود که بتواند به سؤال‌های من پاسخ دهد. وقتی با قرآن آشنا شدم، پاسخ سؤال‌هایم را در قرآن یافتم. پس از مسلمان شدن، منابع اهل سنّت را نیز پاسخگوی پرسش‌های خود ندیدم و بدین جهت، مذهب اهل بیت علیهم السلام را اختیار کردم.
سخنان او در بازگو کردن جاذبه‌های قرآن بسیار جالب و هیجان انگیز بود. این دیدار برای من آن قدر جالب بود که به دوستان می‌گفتم اگر سفر به فیلیپین، جز دیدن آقای نجیب محمد رسول و شنیدن سرگذشت او، ثمری نداشته باشد، سفرِ ارزشمندی است.
گفتگوی این‌جانب با ایشان ضبط شد. من از رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در فیلیپین، آقای حسین دیوسالار، خواستم که متن آن به فارسی ترجمه شود. این کار صورت گرفت. البته مواردی که ابهام داشت و نیازمند توضیح و تکمیل بود مجدداً به ایشان بازگشت و تکمیل گردید. متن کامل گفتگوی صورت گرفته با استاد نجیب محمد رسول به این شرح است:
نام اين‌جانب، نجيب محمد رسول است و در خانواده‌ای مسیحی با احساسات عميق مذهبی متولد شدم. خانواده من ارتباط بسیار نزدیکی با کلیسا داشتند و جایگاه ویژه‌ای را برای آن قائل بودند. مادرم نيز یکی از خادمين كليسا بود. البته مادر، پدر و یکی از خواهرانم، به لطف خداوند و قبل از مرگ، به دین اسلام گرویدند.
قبل از تشرف به اسلام گرایش ما به گروهی با عنوان ساباتیست Sabbathist بود كه در واقع، اشتراكی از عقايد مسيحيت و يهوديت را با ديدگاه‌هايی از مذهب مسیحی پروتستان داشتند.
من هفتمين فرزند خانواده‌ای بودم كه به طور جدی در امور كليسا فعاليت داشتند و تلاش می‌کردند تا من از همان كودكی اصول مذهبی، معنوی، اخلاقی و ارزش‌های کلیسا در جامعه فيليپينی را آموزش ببینم. آنان به من به عنوان يكی از فرزندانی که می‌تواند تعلیمات دینی و مذهبی را به خوبی بیاموزد نگاه می‌کردند و
شاید دلیل اصلی این موضوع اشتیاقی بود كه در كودكی‌ام نسبت به دین و موضوعات مرتبط با آن داشتم. بنا بر این زمان زیادی را برای آموزش مسائل مذهبی برای من صرف كردند تا مرا به یک رهبر دینی کلیسا در آینده تبدیل كنند.
خانواده‌ام این مهم را به انجام رساند. پدرم مرا به مدارس مذهبی مسیحی فرستاد، جایی كه می‌توانستم خود را با تعلیمات دینی آموزش بدهم. من یک دوره پنج ساله را گذراندم و مبلغ مسیحی شدم تا با كلیسا همكاری کنم، در واقع آرزوی والدین و اطرافیان من تا حدودی به تحقق پیوست. كار تبلیغی من ادامه یافت و با گذشت سالیان دیگر و با مطالعات بیشتر، دیدگاه‌ها و اندیشه‌های من نسبت به موضوعات مختلف مذهبی بیشتر شد.
• درباره جایگاه خود در كلیسا در دوره‌ای که به عنوان مبلّغ فعالیت می‌کردید، توضیح بدهید.
زمانی كه مسیحی بودم به دلیل اختلافات و تفرقه جدی که در کلیسا وجود داشت به احیای جنبش ساباتیست پرداختم و به این ترتیب به یکی از مبلّغان فعّال مسیحی و تقریباً کامل در این زمینه تبدیل شدم و تمام وقت خود را به كار تبلیغات كلیسایی از طریق رادیوی كلیسا و نوشتن مطالبی پیرامون عبادات دسته جمعی اختصاص دادم. اجرای مراسم مذهبی ازدواج، غسل تعمید و دیگر وظایف یک مبلّغ مذهبی را بر عهده گرفتم و این كارها تا زمانی ادامه یافت كه همه چیز با هدف خاصّی تغییر كرد.
• به این ترتیب باید دانسته‌های شما از مسیحیت و الهیات آن به لحاظ علمی در سطح خوب و مطلوبی باشد؟
من نوعی از الهیات مسیحیت را فرا گرفتم كه بر روی مطالعات با محوریّت شناخت مسیحیت متمركز بود و مرور كتاب مقدّس برای این منظور در اولویت قرار داشت و مجموعه‌ای از آموزه‌ها و مطالعات پیرامون خداوند، جوامع مسیحی و دیگر تعلیمات معنوی و اخلاقی از زاویه نگاه انجیلی و آنچه باید در عبادات جمعی مورد توجه قرار می‌گرفت را شامل می‌شد. لذا دانش من تا آنجا كه به الهیات مربوط می‌شود،
بیشتر بر روی مطالعات شناخت مسیحیت و برخی احكام اخلاقی و معنوی آن متمرکز بود و به عبارت دیگر در این زمینه مطالعات کافی انجام داده و به یکی از فعالان مذهبی مبدل شده بودم.
• به عنوان یک مبلّغ مسیحی چه فعالیت‌هایی را انجام می‌دادید؟
در آن زمان فعالیت اصلی من به عنوان یک مبلغ مسیحی بر چند محور متمرکز بود: وعظ و سخنرانی در رادیو، چاپ برخی نشریات و جزوات آموزشی، تعلیم خانه به خانه و آموزش عملی تعالیم کلیسا، تربیت و سازمان‌دهی فعالان مذهبی و به طور خاص جوانان و ... . البته باید اشاره کنم که موضوع چاپ و توزیع انجیل در میان گروه‌های مختلف و حتی غیر مسیحیان نیز از جمله اقداماتی بود که به انجام می‌رسید، ضمن آن که اقدامات جنبی دیگری همچون برنامه‌های بهداشتی و پزشكی، دندان‌پزشكی و رفاه نیازمندان نیز در دستور كار ما قرار داشت.
• از چه زمانی از مسیحیت جدا شدید؟ چه فراز و نشیبی در این مسیر وجود داشت؟ و به چه ترتیبی این اتفاق افتاد؟
آخرین مأموریتی كه در مسیحیت به این‌جانب واگذار شد در اوایل سال‌ ۱۹۷۷ میلادی بود كه تا حدود ۱۹۷۹ به طول انجامید. در آن زمان برنامه‌های رادیویی كلیسا در بحث با گروه‌های مختلف دینی به این‌جانب واگذار شد. برای انجام این بحث‌ها مشکلی برای ارتباط با دیگران نداشتم، همین نقطه آغازین جدایی من از مسیحیت بود، چرا که زمینه آشنایی من با اسلام را فراهم کرد.
در اواخر سال ۱۹۷۸ میلادی تحقیقات خود درباره اسلام را به منظور تبلیغ بهتر مسیحیت در بین مسلمانان، به طور جدی آغاز كردم و به بسیاری از حقایق اسلام دست یافتم. برای تکمیل این اطلاعات از منابع مختلف درخواست كتاب و منشورات کردم تا یافته‌های بیشتری را به دست بیاورم. در این مقطع زمانی هنوز تصمیم و نیتی برای مسلمان شدن نداشتم، بلکه به دنبال اطلاعات بیشتر و تکمیلی در این زمینه بودم تا بهتر در مسیر تبلیغ به‌ویژه برای مسیحی نمودن مسلمانان در
جامعه فیلیپین اقدام کنم. نکته بسیار جالب در این دوره این بود که در مدت دو سالی که در زامبوانگا بودم بیشترین تأمل و توجه من بر این مهم متمرکز شده بود که چرا در این مدت حتی یک نفر مسلمان، مسیحی نشده است. بعد به خود پاسخ می‌دادم: ممكن است تعلیمات ما فاقد نکته و مطلبی باشد که مسلمانان برای گرویدن به مسیحیت به آن‌ها تمایل دارند و برای همین این تبلیغات اثر نمی‌کند و در نهایت مسیحی نمی‌شوند.
برای رفع این مشکل به دنبال این بودم که نوع نگاه و تفکر مسلمانان را بشناسم تا نقطه قوتی برای تبلیغ بهتر دین مسیحیت بیابم. برای این منظور باید پایه‌های ذهنی، فکری و تحلیلی آن‌ها را می‌یافتم تا برداشت‌ها و نقطه نظرات آن‌ها را بهتر تحلیل می‌کردم و به اموری كه ممكن است در فكر یا ذهن چنین افرادی باشد آشنا می‌شدم. در مجموع باید می‌فهمیدم که اسلام چیست تا بتوانم راهی برای دعوت مسلمانان به مسیحیت بیابم. به همین منظور به مطالعه متون اسلامی گرایش پیدا کردم.
از جزوات و کتب مختلف آغاز کردم تا به قرآن کریم رسیدم. پس از مطالعه قرآن زندگی من دگرگون شد؛ زیرا آنچه در قرآن یافتم كاملاً با آنچه از كتاب مقدس آیین مسیحیت و آموزه‌های آن می‌دانستم متفاوت و بسیار شگفت‌انگیز بود.
• با توجه به این توضیحات می‌توان چارچوب کلّی دلیل تشرّف شما به اسلام را فهمید، اما به طور دقیق‌تر در این زمینه توضیح بدهید.
در درجه اوّل من در مسیحیت سر در گم بودم؛ زیرا در این آیین، شعبات و زیرمجموعه‌های متعددی وجود دارد. تعداد دیدگاه‌ها و شعبات مختلف آن‌ها در فیلیپین، چه در میان کلیسای کاتولیک و چه در پروتستان، نزدیک ششصد نوع است، هر چند که به چهار گروه عمده (یعنی كلیسای مستقل فیلیپین، مسیحیان مارانویید، كاتولیک كوپتیک و مسیحیت اورتدكس _ که به تازگی به آن‌ها پیوسته است _) تقسیم می‌شوند و خود را متعلّق به مسیحیّت كاتولیک جهانی محسوب می‌كنند.
با توجه به آنچه در مورد اسلام و تفکرات موجود به دست آوردم به مرور نیاز به تفكر اسلامی در مغز من خطور كرد و به این نتیجه رسیدم که باید در مورد این دین مطالعاتی انجام دهم. احساس کردم باید در مورد فلسفه اسلام، الهیات و نگاه مسلمانان در زمینه‌های مختلف اجتماعی، فردی، ارزش‌ها و بسیاری از موضوعاتی كه در رابطه با اسلام است مطالعه كنم.
در همین زمان‌ها و به تدریج تفاوت‌های عمده‌ای را میان آنچه از گذشته درباره اسلام در ذهن داشتم با آنچه به مرور به دست آوردم، مشاهده کردم. در واقع آنچه در زمان تحصیل در ارتباط با اسلام به ما ارائه می‌گردید با آنچه که در این مداقه و مطالعه یاد گرفته بودم، تفاوت‌های زیادی داشت. به تعبیر دیگر، در آموزش‌هایی که ما در کلیسا دیدیم، اسلام در شكل واقعی آن ارائه نمی‌شد.
نکته مهمی که در آموزش‌های ارائه شده از سوی کلیسا اهمیت داشت این بود که حتی به ما که محصلان علوم کاتولیکی بودیم چهره واقعی اسلام ارائه نمی‌شد، چه رسد به دیگر جوانان مسیحی كه بخواهند در باره اسلام به طور گذرا اطلاعاتی داشته باشند. به هر حال بر اساس تحقیقات مختلف و متنوعی که در باره اسلام داشتم، به این نتیجه رسیدم كه سه مطالب اساسی در تعلیمات اسلامی گنجانده شده، كه به نظر من پایه اولیّه و نخستین دین محسوب می‌شود:
اوّل: تعلیم یگانگی محض خدا در اسلام: زمانی كه سرگرم تحصیل الهیات مسیحیت بودم مجاب نمی‌شدم كه سه وجود در یک نفر باشد؛ یعنی همان تثلیث. با این که در آن زمان هم باور این موضوع برایم مشکل بود، اما باید آنچه استادان به ما یاد می‌دادند را به گونه‌ای هضم می‌کردیم، حتی اگر منطق محکمی نداشت و در باطن هم با آن مخالف بودیم.
زمانی كه شروع به مطالعه اسلام كردم متوجه شدم كه آنچه در اسلام «خدا» نامیده می‌شود، واقعاً یگانه مطلق است، لذا این همان دینی بود كه به دنبال آن بودم؛ یعنی یگانگی مطلق، تنها یک خدا كه بدون آغاز و بدون پایان است و اوست كه خدا
نامیده می‌شود و اوست كه تنهاست و همه مخلوقات آفریده اویند؛ این همان خدایی بود كه من به دنبال آن بودم و او را در اسلام یافتم.
دوم: جهانی بودن تعلیمات اسلام: یعنی اسلام دین توأم با تبعیض نژادی و یا طایفه‌ای نیست. زمانی كه در گروه ساباتیست کاتولیک بودم، عقیده ما بر این بود كه ما تنها مردم منتخب خداوند هستیم و خداوند نیز مال ماست، لذا خدا برای نژادی خاص و دین نیز ویژه نژادی خاص بود، كه من به چنین برداشتی عقیده نداشتم؛ چرا که دین باید جهانی باشد و نباید به گروه یا نژادی خاص تعلق داشته باشد.
شما وقتی سوره فاتحه را قرائت می‌كنید، می‌بینید که بر سپاس از خدای عالمیان، خدای همه، نه خدای قبیله‌ای خاص بلكه خدای تمامی مخلوقات تأکید دارد. به خود گفتم: این همان چیزی است كه من به دنبال آن بودم؛ یعنی خدای همگان، نه خدای قبیله، نژاد و ملیت خاص و او رب همه مخلوقات است.
آنچه برایم مشخص شده، این است كه وقتی سخن از عالمیان می‌شود تنها به مخلوقات در كره زمین محدود نمی‌شود، بلكه عالم ما می‌تواند یكی از میلیون‌ها عالمی باشد كه در جهان موجود است. این جملات در قرآن شگفت‌انگیز و بی‌نظیر است و این همان بود كه به دنبالش بودم. لذا من به وحدانیت خداوند و جهانی بودن دین او معتقدم.
سوم: جامع و کامل بودن اسلام: به این معنی که آنچه انسان نیاز دارد در این دین هست. در دین مسیحیت ما تعلیماتی پیرامون كلیسا داریم و همچنین تعلیماتی در باره سیاست‌های «قیصر» که در واقع همان جدایی دین از سیاست و دولت است. امّا وقتی به اسلام می‌نگریم آن را كامل می‌‌یابیم و من این دین را کامل یافتم؛ چون هر آنچه در حوزه‌های مختلف بخواهید، در آن وجود دارد؛ جامعه‌شناسی بخواهید در آن یافت می‌شود، اقتصاد بخواهید وجود دارد، از فقه بخواهید بدانید می‌توانید بیابید، علم در آن هست، سیاست به روشنی وجود دارد، فرا روان‌شناسی بخواهید اینجاست و در مجموع هر چه نیاز داشته باشید در آن هست.
به این مهم زمانی یقین کردم که در قرآن جمله‌ای با این مضمون خواندم که: «دین کامل نزد خدا اسلام است»۱ و یا در آیه دیگری می‌گوید: «اگر دینی به جز اسلام طلب كنند، هرگز توسط او در جهان دیگر پذیرفته نیست و جزء خاسران خواهید بود»۲ و خداوند سبحان در آیه دیگری می‌فرماید: «امروز دین شما را كامل كردم و اسلام را برای شما برگزیدم»۳ لذا چنین دینی جامع و كامل است و هیچ چیز دیگری نباید به آن افزود.
به توجه به این سه اصل اساسی، باور كردم كه اسلام دین بر حق است؛ یعنی دین یكتاپرستی، جهانی و فراگیر. البته توجه كنید این تنها سه مورد از اصول اساسی اسلام است که برشمردم نه همه آنچه در این دین بزرگ و بی‌نظیر یافت می‌شود. آنجا بود كه اسلام را پذیرفتم و به این دیدگاه ایمان دارم كه دینی راستین است.
• شاید کمی برای شما بیان آن سخت باشد، اما لطفا برای ما از تأثیرات قرآن بر خود بگویید؟
قرآن بر من اثرات بسیار زیبایی داشته است. اوّلین باری كه با قرآن آشنا شدم هنوز زبان عربی را نمی‌دانستم و تنها متن انگلیسی آن را خواندم. هنگامی كه قرآن را كلمه به كلمه، جمله به جمله، آیه به آیه، متن به متن و مفهوم به مفهوم به دقت بخوانید آن وقت جاذبه‌های قرآن خود را نشان می‌دهد و مانند این است كه قرآن با شما سخن می‌گوید و ذهن و قلب شما را شیفته خود می‌كند. گویی قرآن شما را می‌شناسد و فكر شما را می‌خواند.
هنگامی كه شروع به مطالعه عمیق قرآن كردم حقیقتاً مجذوب آن شدم. وقتی مطلب به مطالب پیش رفتم، احساس كردم ذهنم روشن‌تر و قلبم فراخ‌تر می‌شود. در چنین زمان‌هایی نمی‌توانستم جلوی جاری شدن اشك‌های خود را بگیرم. آن زمان فهمیدم که قرآن كتابی است كه قویاً مرا جذب می‌كند و از طریق قلب با من سخن

1.. آل عمران، آیۀ ۱۹: (إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ).

2.. آل عمران، آیۀ ۸۵: (وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ).

3.. مائده، آیۀ ۳: (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا).

  • نام منبع :
    خاطره‌هاي آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری
    تعداد جلد :
    1
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 8954
صفحه از 371
پرینت  ارسال به