میکرد که وقتی میخواستند خانهاش را خراب کنند، به مأمورها گفته بود اجازه بدهید نماز شبم را در خانهام بخوانم و صبح، اثاث خانه را ببرم. اما وقتی صبح شد و مأمورها آمدند خانه را خراب کنند، ادواتشان را برداشتند و بردند و گفتند: تو معاف شدی.
عبدالرحمان رفه، یک قطعه باغ داشت که ملک شخصیاش بود. تصمیم گرفته بود که آن را بین مردم نخاوله تقسیم کند، و گفته بود هر که میخواهد، من زمین میدهم و تنها خواستم این است که ما را ببخشید.
به هر حال، باقی ماندن شیعیان در آن محله یک معجزه از پیامبر صلی الله علیه وآله . و ائمه علیهم السلام است. آنها که میگفتند اینجا محله شیعه است و باید خراب شود، رفتند، اما شیعیان ماندگار شدند.