۴ / ۳۷
اجابت دعا در حِجر اسماعیل
آقای اسماعیل اِکرامی که در کاروان آقای حاج ابوالقاسم جوادیان (مدیر اجرایی کاروان بعثه) در خدمت بعثه مقام معظّم رهبری بود میگوید:
سال ۱۳۵۷ خداوند فرزند پسری به من عطا کرد. هر وقت او را قنداق میکردیم، بسیار ناراحتی میکرد، ولی بدون قنداق مشکل نداشت. او را نزد پزشک بردیم. دکتر پس از معاینات به ما گفت: فرزند شما از ناحیه پا به صورت مادرزادی فلج است و باید پابند مخصوص افراد فلج را ببندد.
سال ۱۳۵۸ برای اوّلین بار و به عنوان خدمه به حج مشرّف شدم. در مکه که بودم، یکی از بستگان _ که تازه از تهران آمده بود _ نامهای از همسرم به همراه یک عکس هم از فرزندم برایم آورد. آن روز به مدیر کاروان گفتم: من امروز کار نمیکنم و میخواهم به حرم بروم.
ساعت حدود دو بعد از ظهر بود که به حرم رفتم و در حجر اسماعیل، خود را به خانه کعبه چسباندم و گفتم: خدایا! همان طور که به فاطمه بنت اسد، علی را دادی، سلامت علی مرا نیز به من برگردان.
به نظر خودم پنج دقیقه گذشته بود، ولی نگاه کردم دیدم آسمان تاریک و چراغهای مسجدالحرام روشن شده است. خدا را شاهد میگیرم که اصلاً گذشت زمان را حس نکردم و فکر میکردم فقط پنج دقیقه است که در آنجا ایستادهام.