27
خاطره‌هاي آموزنده

آقای میرزا یحیی نقل کرد که در یکی از شب‌های چهارشنبه که شب سرد زمستانی بود و برف سنگینی هم آمده بود، تصمیم گرفتیم که برنامه خودمان را به هم نزنیم و با تحمل مشکل به مسجد برویم. وقتی وارد مسجد شدیم، دیدیم اطاق دم در و اطاق آخر بعد از مسجد روشن است. معمولاً هر وقت جناب حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی شب‌های چهارشنبه به مسجد می‌آمدند اطاق کنار درب ورودی و جناب حاج شیخ عبدالکریم حائری هم اطاق آخر بعد از مسجد را انتخاب می‌کردند. با کمال تعجب مشاهده کردیم که این دو بزرگوار هم در این شب سرد زمستانی به مسجد آمده‌اند. ما هم طبق معمول همه هفته در اطاق طرف راست مسجد بیتوته کردیم.
نیمه‌های شب من برخاستم و برای رفتن به داخل مسجد آماده شدم،‌همین که آهسته از اطاق بیرون آمدم،‌ متوجه شدم که جناب حاج شیخ ابوالقاسم از حجره خود خارج شده و به طرف حجره حاج شیخ عبدالکریم می‌رود. کمی کنار ستون ایستادم. حاج شیخ درب اطاق آقای حائری رفته و گفت: شیخ عبدالکریم شما فردا درس داری، مراجعه داری، کمی استراحت کن.
ایشان در جواب گفت: چگونه استراحت کنم، مبالغی مقروضم و شهریه طلبه‌ها هم دو ماه عقب افتاده.
شیخ در جواب مطلبی مانند این گفت که «خدا کریم است» و برگشت.
من نیز با شنیدن مشکلات این بزرگان منقلب شده، داخل مسجد رفتم و مشغول عبادت شدم. چون تا وقت نماز صبح فاصله بود خواستم به اطاق برگردم، دیدم دوباره حاج شیخ ابوالقاسم از اطاق بیرون آمده و به طرف اطاق آقای حائری می‌رود. کمی مکث کردم، ایشان درب اطاق رفته و بدون این که داخل شود به آقای حائری گفتند: بلند شو بخواب، پیغمبر صلی الله علیه و‌آله حواله فرمودند، و به طرف اطاق خود برگشتند.


خاطره‌هاي آموزنده
26

۱ / ۳

حواله پیامبر صلی الله علیه و‌آله

آقای حاج رضا سلطانی شیرازی۱ نقل کرد: در نوجوانی که در قم سکونت داشتم، با فردی وارسته که حدود هشتاد سال از عمرش گذشته بود به نام میرزا یحیی زرگر که شغلش نقره‌سازی و انگشترسازی بود آشنا بودم و از نصایح او که بسیار سودمند بود بهره می‌بردم. ایشان نقل کرد که با یکی دو نفر از دوستان شب‌های چهارشنبه مستمراً به مسجد جمکران می‌رفتیم.
مسجد جمکران در آن زمان محوطه‌ای کوچک بود که حیاطی محصور با دری بزرگ داشت. ساختمان مسجد به صورت مربع مستطیل و به مساحت حدود چهل متر مربع در سمت راست حیاط واقع شده بود و در دو طرف مسجد دو اطاق وجود داشت. این مجموعه (مسجد و دو اطاق) از سه طرف دارای ایوان بود. در کنار در ورودی هم یک اطاق ساخته بودند، که این محوطه در مجموع شامل ساختمان مسجد، سه اطاق، سه ایوان و یک حیاط بود. من در زمان طفولیت و نوجوانی بارها همراه پدرم به زیارت مسجد رفته بودم.

1.. ایشان از افراد متدین و باتجربه در امور حج است که به عنوان مشاور ابن‌جانب در امور اجرایی حج در بعثۀ مقام معظم رهبری همکاری داشت. وی این ماجرا را در تاریخ ۷/۵/۱۳۸۳ به درخواست ابن‌جانب مکتوب کرد.

  • نام منبع :
    خاطره‌هاي آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری
    تعداد جلد :
    1
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9081
صفحه از 371
پرینت  ارسال به