بگویند: دیدی مطالبی که درباره شما میگفتیم دروغ است، و یا بگویند: این بنده خدا هم درد میکشد، و هم زائر است! و... در هر صورت خداحافظ.
بلند شدم و از مسجد بیرون آمدم. در راه احساس کردم دردم مقداری تخفیف پیدا کرده است. رسیدم به هتل، تا دوستان بیایند و برای رفتن به مسجد شجره آماده شوند یکی دو ساعت طول کشید. من حالم کم کم خوب شد. وقتی دوستان سوار خودرو میشدند، من حالم خوب بود و درد نداشتم.
به نظرم رسید فعلاً با اینها به مسجد شجره بروم و احرام ببندم، بعداً چند ساعت فاصله دارم بروم مکّه عمره به جا بیاورم، اگر درد داشتم از همانجا هم میتوانم برگردم. اما دوستان به من گفتند: برگرد ایران.
گفتم: نمیروم.
گفتند: ما بلیط گرفتیم!
گفتم: میروم مسجد شجره.
من با دوستان رفتم مسجد شجره و احرام بستیم. سپس سوار یک وانت روباز شدیم، و به سمت مکّه راه افتادیم. نزدیک مکّه یک مقدار احساس درد کردم، ولی شدید نبود، به دوستان گفتم: بروید هتل بگیرید، من عمره را به جا بیاورم و بیایم.
رفتم مدخل ورودی مسجد وضو گرفتم و آماده انجام اعمال شدم. طواف کردم، نماز طواف را خواندم و اعمال را انجام دادم. بعد از اعمال دیگر حوصله نداشتم ببینم دوستان کجا اتاق گرفتهاند و همانجا خوابیدم. دردم کم شده بود، وقتی از خواب بیدار شدم آفتاب زده بود، نزد رفقا رفتم در حالی که بیماری برطرف شده بود و دیگر سراغم نیامد. تا در مکّه بودم نیز حالم خوب بود.
در ایران هم اصلاً بیماری نداشتم، متوجه نشدم سنگ کلیهام دفع شد؟ آب شد؟ خُرد شد؟ با توجه به اینکه کلیه من سنگساز بود، در این مدّت الحمدلله تاکنون درد کلیه ندیدم.