211
خاطره‌هاي آموزنده

برای پیدا کردن زائرانِ خود به طرف کوه بازگشتم و در حالی که از تشنگی خود غافل بودم، به جستجو پرداختم. با اضطراب و نگرانی در قسمت‌های صعب‌العبور کوه در جستجو بودم که شخصی از پشتِ سر، کتفم را گرفت و قدحی چینی پر از آب خنک بر دهانم گذاشت. پس از خوردن آب، از او تشکر کردم و به راه افتادم. لحظاتی بعد که متوجّه تشنگی خود شده بودم، به یاد لحظه‌ای افتادم که شخصی با آب خنک سیرابم کرد، ولی من به علت اضطراب و عجله‌ای که داشتم، هنگام ملاقات با آن شخص، دقت کافی برای شناختش نکردم!
نکته جالب توجه این بود که محلی را که من برای برپایی چادرهای زائران خود درنظر داشتم و بر آن اصرار می‌کردم، در این آتش‌سوزی به کلی سوخته و از بین رفته بود!
ذکر چند نکته را در اینجا مفید می‌دانم:
۱. در زمینی که چادرهای گروه ما برپا شده بود، غیر از چادرهای زائران همراه من و تعداد دیگری از زائران اصفهانی، متأسفانه بقیه چادرها با همه وسایل سوخت و از میان رفت.
۲. وسایل و آذوقه فراوانی که به مقدار بیش از نیاز برداشته بودم، در این وضعیّت، نیاز حجاج فراوانی را برآورده ساخت. بدین وسیله توفیق جمع‌آوری و پذیرایی از تعداد زیادی از زائران را پیدا کردیم.
سرانجام متوجه شدم که در خصوص برپایی چادرها در زمینی به غیر از آن که من اصرار می‌کردم، آیه شریفه (وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)۱ به خوبی صادق است.

1.. بقره: آیۀ ۲۱۵: چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن‌که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید در حالی‌که شرّی برای شما در آن است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید.


خاطره‌هاي آموزنده
210

غنّام،‌قول مساعد داد و من خداحافظی کرده، رفتم. امّا بعد که به مکه آمدم و برای تحویل گرفتن خیمه‌ها مراجعه کردم، معلوم شد که برای خیمه‌های ما در زمین کوچک جا نگه داشته است. ناراحت شدم و به شدت به وی اعتراض کردم.
او گفت: اشکالی ندارد، تعدادی چادر به خیمه‌های شما اضافه می‌کنم تا مشکلتان برطرف شود.
همین کار را هم کرد و من ناگزیر پذیرفتم.
روز عید قربان، پس از رمی جمرات، مشغول گرفتن وکالت از حُجّاج برای قربانی و آماده سازی غذا برای ظهر آنان بودم که ناگهان متوجه شدم در منا آتش‌سوزی رخ داده است.
با یک بررسی سریع معلوم شد که آتش از خیمه‌های ما فاصله دارد. اما به دلیل انفجار کپسول‌های گاز و باک بنزینِ اتومبیل‌ها و وزیدنِ باد، آتش به سرعت گسترش یافت و در کمتر از یک ساعت منطقه وسیعی از منا را در بر گرفت. در این حال حاجیان را به سرعت به سمت کوه هدایت کردم. حجّاج دیگر، از کشورهای مختلف نیز که تلفاتی نداشتند، به کوه‌ها پناه می‌بردند.
همه امور از کنترل خارج شده بود و از وسایل اطفای حریق و فعّالیّت دو فروند هلی‌کوپتر، به خاطر گستردگی آتش، کاری ساخته نبود. با نگرانی در مقابل خیمه‌های خالی از زائر دست به دعا برداشته بودم که ناگهان با فریاد یکی از حمله‌دارها متوجّه رسیدن آتش شدم و به طرف کوه حرکت کردم. در دامنه کوه به هر یک از زائران که برمی‌خوردم، توصیه می‌کردم در ارتفاعات بنشیند.
سرانجام پس از ساعاتی، همه چیز در آن منطقه سوخت و آتش خاموش شد و ما بازگشتیم و با کمال تعجّب دیدیم که چادرهای ما با همه وسایلش بدون کمترین خسارتی سرپاست! و این در حالی بود که چادرهای فراوانی که از آتش در امان مانده بودند، در رفت و آمد ماشین‌ها و ازدحام جمعیّتِ در حال گریز، نابود شده بودند.

  • نام منبع :
    خاطره‌هاي آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری
    تعداد جلد :
    1
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9298
صفحه از 371
پرینت  ارسال به