201
خاطره‌هاي آموزنده

آفتاب روز عرفه غروب کرد، کم کم اذان و نماز مغرب و عشا خوانده شد. ابتدا زن‌ها را برای سوار شدن و سرشماری به صف کردیم، یکی از خانم‌ها کم بود و او هم مادر شهید زنبق بود. جستجو با صدا زدن با بلندگو شروع شد. هر چه اطراف را گشتیم و صدا زدیم، فایده‌ای نداشت. تقریباً یک ساعت به این کیفیت گذشت.
زن‌ها را سوار اتوبوس کردیم و بعد مردها را به صف کرده و سوار کردیم و همچنان تجسس جهت پیدا کردن خانم‌ زنبق ادامه داشت، ولی بی‌ثمر. راننده هم به فریاد آمد که چرا معطلید؟ خلاصه یک ساعت دیگر حرکت را تأخیر انداختیم. اطراف ما از جمعیت خالی شد و هوا هم کاملاً تاریک. آن زمان وضع روشنایی مثل حالا نبود و تاریکی هوا و خالی شدن آن سرزمین از زائر ترسناک بود. کم کم زائرین هم به صدا درآمدند که خودش نباید می‌رفت، یک نفر بماند او را بیاورد ما به مزدلفه نمی‌رسیم، حجّ‌مان خراب می‌شود و... .
در آن شرایط چاره‌ای جز حرکت نبود. حرکت کردیم ولی من در رکاب ماشین ایستادم و دائماً او را صدا می‌زدم و به حضرت صاحب‌الزمان _ اَرواحُنا لِتُراب مَقدَمِهِ الفداء _ متوسل می‌شدم.
سکوت غمباری زائران را در برگرفته بود. به هر تقدیر در مُزدَلَفه نزول کردیم، ضمن جمع‌آوری سنگ برای فردای مِنا، من جستجوی خود را برای پیدا کردن گم‌شده‌ام ادامه دادم. در اجتماعات زائران با بلندگوی دستی قسمت‌هایی از وادی را دور زده و صدا زدم، اما فایده نداشت.
در آن زمان زائران در وادی نیت وقوف کرده، هر کس مشغول سنگ جمع کردن و یا استراحت می‌شد و شب را آنجا می‌ماندند، با اعلان اذان صبح زائران را جمع کردیم و نیت وقوف تذکر داده شد. کم کم زن‌ها را سوار اتوبوس کرده، حرکت دادیم. مردها هم سوار و آماده حرکت به سوی منا شدند و به طلوع خورشید کم مانده بود. وارد وادی مشعر شدیم، آفتاب هم طالع گردید. به طرف خیام راه افتادیم.


خاطره‌هاي آموزنده
200

۴ / ۱۱

عنایت امام عصرعجل الله تعالی فرجه به مادر شهید

خاطره دیگر حجة الاسلام سید یحیی حسینی۱ درباره عنایت امام عصرعجل الله تعالی فرجه به مادر شهید است:
در سال ۱۳۶۱ هجری شمسی برابر با سال ۱۴۰۲ هجری قمری با کاروان ۱۹۰۴ یزد به مدیریت مرحوم حاج محمد تقوی رحمه الله عازم حجّ تمتّع شدم. روحانی کاروان مرحوم حاج سید کاظم رضوی بود. مادر اوّلین شهید انقلاب در یزد (شهید حسین زنبق) به نام فاطمه هم زائر کاروان بود که شوهر و دامادش خاصه سفارش او را کردند. من همه جا در خدمت کلیه زائران، خاصه این خانم بودم.
روز عرفه در عرفات نزدیک غروب آفتاب، چادرها را کارگران مطوّفین جمع می‌کردند و به منی می‌بردند تا برای ورود زائران آماده کنند.
بعد از دعای عرفه و زیارت مولانا سیّدالشهداء به زائرین این نکته را تذکر دادیم که چنانچه برای تجدید وضو از خیمه بیرون رفتید، تنها نروید، ممکن است در همین فرصت خیام را بخوابانند و نتوانید ما را پیدا کنید. در این شرایط امکان گم شدن زیاد است.

1.. ر.ک: ص۱۹۷ (پانوشت).

  • نام منبع :
    خاطره‌هاي آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری
    تعداد جلد :
    1
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9010
صفحه از 371
پرینت  ارسال به