۵ / ۱۲
گریه استاد در پاسخ یک سؤال
خاطره دیگر جناب حجة الاسلام و المسلمین سید علیاکبر اجاقنژاد۱ از دوران تحصیل خود به این شرح است: در سالهای اول طلبگی یک شب بعد از نماز مغرب و عشا دیدم آیة الله حائری۲ در صحن بزرگ حضرت معصومه علیها السلام، جلوی یکی از حجرهها نشسته. خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم حاج آقا اجازه میدهید یک سؤال بپرسم؟
ایشان با لحنی که به نظرم تند بود، گفت: بگو.
گفتم: من نمیدانم چه کنم که در نماز حضور قلب داشته باشم؟
به محض اینکه سؤال تمام شد، ایشان شروع به گریه کرد، خیلی جدی اشک میریخت! من شگفتزده این منظره را نگاه میکردم، و با خود میگفتم: من که چیزی نگفتم، من تنها یک سؤال کردم!
لحظاتی گذشت، ایشان خیره نگاه میکرد و اشک میریخت.
پس از لحظاتی ایشان ضمن اشاره با دست، خیلی تند به من گفت: بچه پاشو برو! اگر من راهی بلد بودم خود از آن بهره میبردم!