235
خاطره‌هاي آموزنده

۴ / ۲۴

امداد غیبی در مِنا

امام جمعه سابق طُرقبه مشهد، مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین علی‌اصغر عطایی خراسانی گفت:
در سال ۱۳۷۱ شمسی با کاروان حاج تقی امیدوار با عنوان روحانی، توفیق برگزاری حج داشتم. تعدادی از مسافران کاروان از روستای «گرو» که در چند فرسنگی «راتکانِ» مشهد است، ثبت نام کرده بودند و بقیه از مشهد مقدس بودند. در میان روستائیان، فردی بود که حافظه‌اش را از دست داده بود، به طوری که به زحمت اسم خودش به یادش می‌آمد.
به بستگانش که همراهش بودند، گفتم: او با این وضع نمی‌تواند حج انجام بدهد. لیکن فرزندان برادرش گفتند: ما از او محافظت می‌کنیم و مواظبش هستیم.
با زحمت، نیّت احرام و لبیّک را به او تلقین دادم. عمره تمتّع را انجام داد. به عرفات آمدیم و آنگاه به مشعر. او را در ماشین زن‌ها که بعد از نیمه شب عازم مِنا بودند، با تعدادی از معذورین و یک نفر از خدمه به منا فرستادم.
صبح که وارد خیمه‌های مِنا شدیم، خبر دادند او از دیشب در جمرات گم شده است. تلاش‌ها آغاز شد؛ زیرا او نه اسم خودش را می‌دانست و نه کارتی به همراه داشت. هر چه کوشیدند، نتیجه نگرفتند.


خاطره‌هاي آموزنده
234

دیدم او که مدیر است خیمه خود را گم کرده، چه رسد به من! لیکن نقطه امید آن بود که فهمیدم خیمه‌های ایرانی‌ها در همین حدود است. مقداری که جلوتر آمدیم و به خیمه‌های ایرانی‌ها رسیدیم متوجّه شدیم که خیمه سوم خیمه کاروان ماست. وقتی من و حاجی ساوه‌ای وارد خیمه شدیم، دیدیم که کاروان ما هم تازه از راه رسیده‌اند، و هنوز کامل مستقر نشده‌اند! شادی و شعف، وجودم را فرا گرفت و با تمام وجود از عنایتی که آقا امام زمانعجل الله تعالی فرجه کردند، خوشحال و سپاس‌گزار شدم.

  • نام منبع :
    خاطره‌هاي آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری
    تعداد جلد :
    1
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9396
صفحه از 371
پرینت  ارسال به