223
خاطره‌هاي آموزنده

۴ / ۱۹

امداد غیبی در عرفات

شخصی به نام آقای علی اصغر بلاغی گزارش کرد:
در سال ۱۳۵۶ شمسی، در مسیر حرکت به عرفات، در کامیونی، با یک مرد و یک راهنما با گروه خواهران، همراه بودم و مدیر گروه، همراه ماشین مردها رفت. در برخورد با یک چراغ قرمز، میان ما و مدیر گروه، جدایی افتاد. در کف ماشین فرشی پهن کرده بودند تا خواهران بنشینند. و من با آن مرد، در بالای اتاق راننده روی باربند نشستیم. راهنما هم که مردی از لبنان بود، در کنار راننده بود.
از ساعتی که وارد عرفات شدیم، در هر مرحله، با پلیسی رو به رو می‌شدیم که اعلام می‌کرد جاده یک طرفه است و با عبارت «روح اِلی مِنا» به سمت منا هدایتمان می‌کرد. به هر حال برای ورود به عرفات، به منا رفتیم.
وقتی رسیدیم، راهنما پیاده شد تا چادرها را پیدا کند؛ امّا رفت و برنگشت. راننده هم هر چه از پلیس راهنمایی می‌خواست، جواب درستی نمی‌دادند. سرانجام پسر نوجوانی با عنوان «کشّاف» را همراهم کردند، ولی او هم نتوانست چادرهای ما را پیدا کند و رفت و نیامد.
به نظرم رسید که باید به امام زمانعجل الله تعالی فرجه متوسل شوم. به خواهران که همگی آماده توسل بودند و خود را مضطر می‌دیدند، توصیه کردم با قرائت آیه کریمه (أَمَّن يُجِيبُ...) به حضرت زهرا علیها السلام متوسل شوند و امام زمان را بخوانند. با خواندن دعای فرج، دل‌ها شکست و حالی پیدا شد و نسیم فرجی وزیدن گرفت.


خاطره‌هاي آموزنده
222

می‌خواست فریاد بزند. گفتم: فریاد نزن، حضرت فرمودند که بی‌صدا باشم.
ولی همراهان فهمیده بودند، ماشین را کناری نگه داشتند. گفتم پایین بروم و سجده شکر بگزارم.
سینه سمت چپم نیز ناراحتی داشت و می‌خواستند سینه‌ام را هم بردارند. وقتی از ماشین پیاده شدم و بر سینه‌ام دست کشیدم، غده‌ای که در سینه‌ام بود، محو شده و همه جای بدنم شفا گرفته بود. نمی‌دانم چه چیزی باعث شد؟ خواست خدا بود یا دعای دوستان؟ چگونه شفا یافتم؟
الآن دهانم باز شده و غذایم را می‌خورم.۱

1.. گفتنی است که نوار صحبت‌های خانم زاهدی عصر روز عرفه در عرفات پیش از دعا پخش شد و شور و حالی به حاضران داد.

  • نام منبع :
    خاطره‌هاي آموزنده
    سایر پدیدآورندگان :
    محمّد محمّدی ری شهری
    تعداد جلد :
    1
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 9387
صفحه از 371
پرینت  ارسال به