۴ / ۱۷
اجابت دعایِ دلشکستهای دیگر
شبیه خاطرهای که گذشت، خاطره شیرین و عبرتآموزِ دوست دیرین، فاضل پرتلاش و خدمتگزار جناب حجة الاسلام و المسلمین محسن قرائتی از تولّد خویش است. او نقل کرد:
پدرم تا چهل و چند سالگی صاحب فرزند نشده بود. دو همسر گرفت اما از هیچ یک صاحب فرزند نشد.
یکی از همسایگان ما، فرزندان و نیز گربههای بسیار داشت. روزی گربهها را در یک گونی میاندازد و به در خانه ما میآید و به پدر میگوید: ما، هم بچه زیاد داریم و هم گربه؛ ولی شما نه بچه دارید و نه گربه! حال که خدا فرزندی به شما نداده، این گربهها را برای شما آوردم! سپس گونی گربهها را روی دستان پدرم رها میکند و میرود.
پدرم به خانه برمیگردد و بسیار منقلب میشود و به شدّت گریه میکند و میگوید: خدایا! آن قدر به من بچه ندادی که همسایهها احساس دلسوزی کرده، برایم گربه میآورند.
بعد از آن برمیخیزد و چند قالی کاشان را که همه داراییاش بوده، میفروشد و (حدود شصت سال قبل) عازم سفر حج میشود.