منصوب گردید. او در پاکسازی سقّز، به ویژه روستاهای آن که به مرز منتهی میشد و بسیار آلوده به ضد انقلاب بود، نقش عمده داشت.
در این موقعیت، شهرستان سردشت، که شهری مرزی در آذربایجان غربی است، از همه طرف در محاصره ضد انقلاب بود و همه محورهای زمینی آن به دست ضد انقلاب افتاده بود. نیروهای نظامی سپاه و ارتش هم که در آن شهر مستقر بودند، فقط از طریق هوا، و با هلیکوپتر و مشابه آن پشتیبانی میشدند و لذا به شدّت دچار مضیقه بودند.
روزی شهید بزرگوار محمّد بروجردی، که در آن زمان فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهداء را به عهده داشت، با بنده تماس گرفت و فرمود: برنامهریزی کردهایم که محور سردشت به بانه را پاکسازی کنیم و این عملیات از سختترین عملیاتهای جاری ما خواهد بود و ممکن است تلفات سنگینی داشته باشیم.
من خودم از طریق بانه به سردشت، رزمندگان را همراهی میکنم، شما هم برای تقویت روحیه رزمندگان به سقّز بروید و با آقای طیّاره و به وسیله هلیکوپتر به سردشت بروید و روزهای اوّل عملیات را در سردشت باشید.
بنده رفتم سقّز. شبی که فردایش عازم سردشت بودیم، دو نفری با شهید طیّاره نشسته بودیم. تلفن زنگ زد. شهید ناصر کاظمی فرمانده وقت سپاه کردستان بود. من صدای کاظمی را میشنیدم که به شهید طیّاره برنامههای سردشت را توضیح میداد. شهید طیّاره با جدّیت خاصّی گفت: من همراه موسوی به سردشت میروم و تا روز هفتم عملیات، آنجا هستم.
شهید کاظمی با لحنی مزاحگونه فرمودند: طیّاره! توی این موقعیت حساس، هوس اصفهان کردهای؟
گفت: نه! اصفهان نمیروم. شهید میشوم.
آن موقع، نه بنده و نه شهید کاظمی گفته ایشان را جدّی نگرفتیم. فردای آن شب همراه ایشان به سردشت رفتم. عملیات شروع شد و دقیقاً شهید طیّاره صبح روز