۹۳۱.عبداللّه بن مسور هاشمى :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : نزد تو آمده ام تا مرا از شگفتيهاى دانش بياموزى . حضرت فرمود : با اساس دانش چه كرده اى؟ گفت: اساس دانش چيست؟ فرمود: آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى؟ گفت : بلى . فرمود : در حقّ او چه كرده اى؟ گفت : آنچه خدا خواسته است . فرمود : آيا مرگ را شناخته اى؟ گفت : بلى . فرمود : چه چيز برايش آماده ساخته اى؟ گفت : آنچه خدا خواسته است . فرمود : برو و اينها را محكم كن . سپس بيا تا تو را از شگفتيهاى دانش بياموزم . هنگامى كه آن مرد پس از ساليانى باز آمد ، پيامبر فرمود : دستت را به دلت بگذار ، پس آنچه را بر خود روا نمى دارى بر برادر مسلمانت نيز روا مدار و آنچه را براى خود روا مى دارى ، براى برادر مسلمانت نيز روا دار و اين از شگفتيهاى دانش است .
۹۳۲.امام على عليه السلام :از آنچه كه ناچارى بدان و عذرى در ندانستن آن ندارى ، بپرس .
۹۳۳.امام على عليه السلامـ در كلمات منسوب به ايشانـ : عمر كوتاهتر از آن است كه همه آنچه كه دانشش زيبنده توست ، فراگيرى ، پس به ترتيب اهميّت بياموز .
۹۳۴.امام على عليه السلام :در سفارش به پسرش امام حسن عليه السلام ـ : ... در آموزش تو ، به ياددادن كتاب خداى عز و جل و تأويل آن و دستورهاى اسلام و احكام آن و حلال و حرامش ، آغاز مى كنم و براى تو آن را فروگذار نكرده تا به چيز ديگرى پردازم .
۹۳۵.امام باقر عليه السلام :ـ در دعاى جامعـ : دلم را به نگاهدارى آنچه ندانستنش را از من نمى پذيرى ، مشغول بدار .
ر . ك : ص ۴۳۱ «از هر دانشى نيكوترينش» .