است ؛ و بدان جهت كه معارفى است حقيقى ، در علم خدا ، مانند علم خدا به ساير موجودات ، قديم خواهد بود ؛ چون خود خدا قديم است . بنا بر اين ، معناى قديم بودن قرآن اين مىشود كه علم خدا ، قديم است . بر اين اساس ، كسى كه قائل به قدم قرآن است ، چنانچه مرادش از قرآن ، حروفى باشد كه خواندنى است و صوتهايى كه تركيب يافته و دال بر معانى خويش است و مىخواهد بگويد چنين قرآنى مسبوق به عدم نبوده ، اين كلامش بر خلاف وجدان خودش است ؛ اما اگر مقصودش اين است كه خدا عالِم به آن بوده و به عبارت ديگر علم خدا به قرآن قديم است ، ايرادش اين است كه اولاً اين اختصاص به قرآن ندارد ؛ بلكه علم خدا به تمامى موجودات قديم است ؛ چون ذاتش قديم است و علمش هم كه در اين بحث ، علم ذاتى اوست ، عين ذات اوست .۱