ديدگاه فرق و مذاهب
اهل سنّت بويژه مذاهب مالكى ، شافعى و حنبلى ، بر اثر گرايش اهل حديثىِ حاكم بر آنها ، معتقدند كه كلام خداوند ، عبارت از علم اوست كه قديم و غير مخلوق است .۱
در باره نظر ابوحنيفه در اين مسئله ، اختلاف است . منشأ اين اختلاف ، تحوّلات بعدى در مذهب كلامى اوست كه توسط شاگردانش بويژه قاضى ابو يوسف رخ داد . با اين حال ، نظر مشهور بويژه با توجه به رويكرد عقلگرايانه وى آن است كه وى قائل به مخلوق بودن قرآن بوده است ؛۲ امّا برخى منابع ديگر ، آن را سخت مردود دانسته و نه تنها نظر مخالف را به وى نسبت دادهاند ، بلكه قائلان به مخلوق بودن را از نظر وى كافر شمردهاند .۳
از شافعى نيز نقل شده كه بر سر اين مسئله با چند تن از معتزله از جمله بِشْر مريسى از معتزليان بغداد و نيز حفض الفرد ، مناظراتى داشته و حتى ايشان را تكفير كرده است .۴
احمد بن حنبل نيز در اوج مجادلات كلامى در اين باره مىگويد : قرآن ، كلام خداست و كلام خدا ، علم اوست . پس علم خدا نمىتواند حادث باشد . قرآن چيزى است كه خداوند به آن تكلم كرده و چيزى كه خدا با آن تكلم كند ، مخلوق و حادث نيست . هر كس بگويد كه قرآن ، مخلوق است كافر است و هر كس منكر قديم بودن آن را كافر نداند ، او هم كافر است .۵از بين فرق كلامى ، حشويه ،۶ كلابيه ، اشاعره و برخى از مرجئه ، كلام خدا را قديم به شمار آورده و معتزله ، برخى از مرجئه و خوارج ، آن را حادث و مخلوق دانستهاند . ايشان معتقد۷ بودند كلام خداوند كه قرآن از آن جمله است ، صفت فعل و مخلوق خداوند است . آنان در اين بحث معتقد بودند كه اعتقاد به قرآنِ قديمِ غير مخلوق ، با مفهوم يگانگى خدا سازگار نيست .۸مخلوق بودن قرآن به نظر آنان بدين معناست كه خداوند با الفاظ سخن نمىگويد ؛ بلكه براى برقرار كردن ارتباط با مخاطب ، آوا و اصوات كلام را كه به صورتى قابل شنيدن باشد مىآفريند و اين آوا ، مجازاً كلام ناميده مىشود۹ و معتقد بودند كه قرآن ، كلام خدا و حادث است و همه صفات حدوث در آن جمع است . قرآن ، از سورهها ، آيات ، كلمات و حروف تركيب يافته كه خوانده و شنيده مىشوند و داراى آغاز و انجام است ، بنا بر اين نمىتواند ازلى باشد . از اين گذشته ، در قرآن ، ناسخ و منسوخ هست و ناسخ ، منسوخ را نسخ مىكند و جايز نيست كه قديم ، در معرض نسخ واقع شود ، يا ازلى ، به حدوث متصف گردد . بنا بر اين ، قرآن ، مخلوق است . كلام خدا نيز مخلوق است و خداوند هنگام حاجت آن را خلق مىكند و اين كلام قائم به او نيست ؛ بلكه خارج از ذات اوست و آن را در محلى مىآفريند و در آن محل شنيده مىشود .۱۰
در مقابل اين نظر ، ابوالحسن اشعرى ، بنيانگذار مكتب كلامى اشعرى ، عقيده داشت كه كلام خدا نه مخلوق است و نه علم او ؛ بلكه صفت ذات اوست ۱۱ . . . .
1.ر . ك : دَرْءُ تَعَارُضِ العَقْلِ وَالنَّقْلِ : ص ۳۵۴ - ۳۷۲ .
2.مكتبها و فرقههاى اسلامى در سدههاى ميانه : ص۱۰۳ .
3.فصلنامه كلام اسلامى : ش۵۳ ص۱۱۸ .
4.كشف الخفاء : ج۲ ص۹۶ ؛ تاريخ بغداد : ج۷ ص۶۳ .
5.تاريخ بغداد : ج۶ ص۲۶۹ .
6.تفسير القرطبى : ج۱ ص۵۵ .
7.أوائل المقالات : ص۵۲ - ۵۳ ؛ شرح الاُصول الخمسه : ص۳۵۷ .
8.فلسفه علم كلام : ص۲۸۵ .
9.مكتبها و فرقههاى اسلامى در سدههاى ميانه : ص۱۰۰ .
10.تاريخ فلسفه در جهان اسلام : ص۱۲۰ - ۱۲۱ .
11.الابانة عن اصول الديانة : ص۴۷ ؛ اعيان الشيعة : ج۱ ص۱۰۸ ؛ منتهى الاصول : ج۱ ص۱۱۵ .